دانلود تحقیق مساله امامت از دیدگاه عقل و قرآن
دسته بندی | معارف اسلامی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 12 کیلو بایت |
تعداد صفحات | 13 |
با رحلت پیامبر اسلام که پیامبر خاتم نیز بودهاند مسلماً برای هدایت و زعامت مسلمین میباید افرادی باشند که عهدهدار این مسئولیت بوده به کسانی که به نیابت پیامبر رهبریت عمومی دینی و دنیایی مسلمین را از سلالة پیامیر بر عهده دارند، امام میگویند.
امامت در لغت به معنای پیشوایی و رهبری است.
در اصل بحث نیاز به امام و معنی امامت اختلافی نیست. ولی در چگونگی تعیین امام و خصوصیات آن بین فرقههای مختلف اختلاف نظرهایی وجود دارد و آنچه شیعه را از موافقت با خلافت انتخابی باز داشت ترس از پیامدهای ناگوار آن یعنی انحراف و فساد تدریجی در روش حکومت اسلامی بود از این رو شیعه معتقد است امامت امری انتصابی است و پیامبر مأمور است از طرف خدا امام را به مردم معرفی نماید، در واقع امام را خدا معین میفرماید به همانگونه که خدا پیامبر را بر میگزیند ولی اهل سنت امامت را انتخاب میپندارند و خدا و پیامبر را در این امر دخیل نمیدانند که این دیدگاه از نظر شیعه مردود است. در واقع شیعه امامت را همان نبوت منهای وحی میداند و امامت را دارای ابعاد گستردهای شامل مدیریت سیاسی جامعه و عهدهداری مسئولیت هدایت و رهبری معنوی جامعه در جهت رشد و ارتقای انسانی میداند و همانگونه که در سفینه البحار این حدیث رضوی نقل شده است «ان الامامة زمام الدین و نظام المسلمین ان الامامه اس الاسلام النمامی و فرعه اسامی» امامت سررشته دین و نظام مسلمانان است. امامت اساس و تنها بالنده اسلام و شاخه بلند آن است» شیعه بدین مسأله ایمان و اعتقاد راسخ دارد.
در سورة بقره آیه 124 خدواند کریم میفرمایند:
«به یادآر هنگامیکه پروردگار را ابراهیم، او را مورد آزمایش قرار داد و پس از تکمیل امتحان فرمود که ترا برای مردم امام قرار دادم» که در این آیه خداوند امامت را والاتر از نبوت قرار داده چرا که ابراهیم در ابتدا پیامبر بود و پس از انجام آزمایشات سخت و گذر از آنها به درجة امامت نیز رسیده و در این جایگاه است که لزوم باک و معصوم و خاص بودن امام مطرح و مشخص میشود چرا که غیر از این نمیتواند باشد.
از مهمترین اشارات و دلایل ارجحیت امامت انتصابی در نزد شیعه و از مدارک مستحکم آورده شده حدیث ثقلین است که از جانب رسول خدا نقل گشته است.
«اِنی تارِکُ فیکُمُ الثَقَلین: کتابَ الله و عترَتی»
که خود بر اهمیت مسألة امامت و حساسیت آن بر اساس در ردیف قرآن قرار گرفتن آن میافزاید.
در پیرامون اهمیت مسأله امامت شهید آیت الله دستغیب در مباحث پیرامون تعیین و کتابی به همین نام تعیین به امامت و ولایت را از پایههای تعیین الهی که دومین پایة ایمان است میداند و میفرمایند: یکی از شعب تعیین که تحصیل آن بر هر مسلمانی واجب است یقین به امامت و وجوب تبعیت و محبت دوازده نور طیبه و دودمان طاهره اول آنان علی ابن ابیطالب و آخرشان حجه ابن الحسن (ع) واجب است بطوری تعیین شود که هرگز متزلزل نشود.»
دلایل عقلی انتصابی بودن امامت
همانطور که خداوند پیامبر انتخاب میکند میتواند امام را نیز تعیین و معرفی نماید. انجام این کار لطف و عنایت الهی است و لطف، واجب علی الله است.
خواجه نصیر در کشف المراد میفرماید:
امام لطف است پس نصب آن بر خداوند واجب است تا بدین وسیله غرض او حاصل شود.
غرض خداوند کمال و رشد معنوی انسانها است و وجود امام عامل اساسی این رشد و کمال است.
در مسأله امامت و اهمیت آن در قرآن پیش از این مسأله مطرح شد که خود از با اهمیتترین دلایل است.
قرآن در آیة دیگری امامت را امری حقیقی و مستمر در نسل ابراهیم معرفی کرده: «وَجَعَلَها کَلَمه باقیة فی عَقبِهِ» (زخرف/ 28)
البته گفته میشود که چرا اصل مسأله امامت در قرآن ذکر نشده است که در جواب میتوان گفت که اولاً: همه مسائل اسلامی در قرآن ذکر نشده است و جزئیات مربوط به آن را مثلاً در مورد نماز پیامبر کامل فرمودهاند.
ثانیاً: اگر مستقیماً جزئیات جزئیات امامت در قرآن بیان میشد، احتمال تعریف لفظی وجود داشت.
آیة ولایت:
ولی و سرپرست شما تنها خدا و رسول او و کسانی هستند که ایمان آورند همان کسانی که در حال رکوع زکات دادند.
مائده آیة 55
آیة تطهیر:
همانا خداوند اراده فرموده است که هر نوع آلودگی را از شما اهل البیت دور کند و شما را پاک گرداند چه پاک کردنی.
احزاب آیة 33
که به همین تعداد بسنده کرده و به دلایل دیگر و ادله دیگری میپردازیم.
همانطور که خداوند متعال در قرآن و خصوصاً آیه سورة نساء میفرماید که از رسول خدا اطاعت کنید که کلام و امر و نهی رسول هیچ چیز جزء کلام و خواست خدا نیست پس در نتیجه اگر ثابت شود که پیامبر در خصوص امامت مطلبی فرموده باشند تخلف از آن حرام و خلاف است. و بعید است که پیامبر در مورد مسأله چون امامت ساکت بماند و اظهار نظر نفرماید.
1- حدیث ثقلین
بدرستیکه من دو گوهر گرانبها در میان شما نهادم تا زمانی که به آن دو تمسک جوئید هرگز از من گرماه نخواهید شد. . . . .
2- حدیث سفینه
همانا جزء این نیست که اهل بیت من در میان شما بمنزله کشتی نوح هستند کسی که بر او سوار شد نجات یافت و هر کسی دوری نمود، هلاک گردید.
3- حدیث یوم الانذار
بدرستی که این (علی) برادر من و وصی من و خلیفه من در میان شماست.
4- حدیث امامت و خلافت علی (ع)
پیامبر گرامی به علی (ع) گفتند:
من شهر علم هستم و علی دروازة آن است.
امام 3 وظیفه مهم دارد:
اول: شناخت قرآن و درک عمیق حقیقت اسلام.
دوم: معرفی اسلام و قرآن بصورتی که از هیچ عاملی نهراسد و تحت تأثیر هیچ قدرتی قرار نگیرد.
سوم: زدودن و کنار زدن تحریفات دینی و شناساندن عوامل تحریف
امام را شرایطی است که از قرار زیر میباشند.
1) عصمت: در آیة تطهیر خداوند میفرمایند که ائمه را مطهر و معصوم قرار دادهاند و در آیة امامت در سورة بقره آیه 124 میفرماید: امامت عهد الهی است و به ستمکاران نمیرسد پس باید کسی امام باشد که هیچ گناه و حتی ترک اولی هم نداشته باشد.
در ضمن اگر امام معصوم نباشد همان مشکلاتی که در عدم عصمت انبیاء مطرح است پیش میآید.
2- علم لدُنّی:
علم بر دو گونه است یکی علمی که باید با درس خواند و مکتب رفتن و استاد داشتن بدست آورد که آنرا علم اکتسابی میگویند.
دیگری علمی است که خداوند به افراد افاضه میفرماید که با توجه به لیاقت و میزان استعداد دریافت و استحقاق آن به آنان عطا میگردد.
سحرگه رهروی در سرزمینی | همی گفت این سعما با قدینی |
که ای سوفی شراب آنگه شود صاف | که در شیشه بماند اربعینی |
خداوند هر که را که بخواهد هر نعمتی عطا میفرماید، بر این اساس به ائمه اطهار همة صفات ارزنده عطا گردیده است برای اثبات این ادعا به دلایل زیر توجه میکنیم:
1- از نظر عقلی:
امام کسی است که باید همة حقایق اسلامی را بشناسد و به دیگران معرفی کند. لازمة این شناخت علم لدُنّی است.
2- از نظر نقل:
و ما یعلم تأویله الا اللهُ و الراسِخونَ فی العِلم
آل عمران آیة 7
و نمی داند تأویل آنرا مگر خدا و کسانیکه در علم ثابت و راسخاند.
3- در وجود حلم و تقوی و . . . امام باید بارزترین فرد موجود باشد. زیرا تقدم مفضول بر فاضل قبیح است.
و زندگی ائمه اطهار نشانگر همین واقعیت است.
یکی از ابعاد برجستة شخصیت امام، مقام علمی اوست. که وسیلهای برای هدایت است. و نیز موجب جذب دلهای تشنه و فکرهای پژوهشگر و خود را کشف حقیقت برای بشر محصوب میشود.
علی علیه السلام در معرفی اهل بیت میفرماید:
- مائیم درخت پر ثمر نبوت و مدنهای علم و سرچشمههای حکمت
- اهل بیت بهار علم و مرگ جهل هستند.
- خاندان پیامبر آنهایند که دیدگاه و نظرشان از علمشان خبر میدهد.
- خاندان پیامبر جایگاه سر خدا و پناهگاه امر خدا و مخزن علم اویند.
- کجایند آنان که گمان بردهاند که در علم راسخند، نه ما؟
تجلی آثار هدایت معنوی در زندگی ائمه (ع) که نشانگر مهمترین بعد شخصیت آنان میباشد. در اشکال مختلفی قابل بررسی است.
مبانی اخلاق و عرفان در مکتب اهل بیت، همواره حافظ اعتدال منطقی بین زهد و مسئولیهای زندگی بوده و توان بین دنیا و آخرت و معادلة پیچیدة بعد مادی و معنوی زندگی بشری را الهام میبخشید.
در مکتب ائمه علم بدون تزکیه، ظلمت آفرین است. بر این اساس حتی علم توحید و کشف رموز و اسرار، اگر همراه با تزکیه نباشد، خود ممکن است تبدیل به حجاب شود.
هم اکنون مجموعههایی چون بحارالانوار، وسائل الشیعه، مستدرک الوسایل و غیره که معارف و احکام و احادیث منقول از ائمه را در بر گرفته، در دسترس میباشد. که جلوهای از آثار فضیلتی و عرفانی اهل بیت میباشد.
فایل ورد 13 ص
دانلود تحقیق سیری در زندگانی حضرت علی
دسته بندی | معارف اسلامی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 63 کیلو بایت |
تعداد صفحات | 46 |
مقدمه:
مهمترین سطور زندگانی بشر آن است که بتواند شمع روشن راه دیگران شود و هراندازه تحولات دوران زندگی یک فرد بر روحانیت و خلوص نیت نزدیکتر باشد و مشعلهداری و هدایت قرارگرفته است اثر آن در ارشاد و دلالت مردم عمیقتر است.
دربارة عرفان و جذبهی روحی انسان به ماوراء طبیعت و باز شدن چشمها و چشمههایش در درون آدمی مکاتب و فرقههای گوناگونی درطول مهیات بشری سخن گفتهاند. هرکس به همان مقداری که چشیده مطابق دید وشناخت خود و با مرام مسکنی که آن را حق پنداشته زبان به وصف حمد معشوق گشوده است. به علی (ع) شنیدن و گفتن از علی (ع) نوشتن و خواندن و اندیشیدن به عشق است شنیدن و گفتن از جوانمردی است و نوشتن و خواندن از ایمان خالصانه به معبود یگانه.
یاد علی (ع) یادپاکی، خلوص، شجاعت، عشق و ایمان و…. است و ذکر علی (ع)، ذکر عظمت انسانی که این شهسوار یکه تاز بیهمتا نه در تاریخ اسلام، که در تاریخ حیات آدمی یکه تاز عرصهی جوانمردی است. او عاشقترین عاشقان است، جوانمرد جوانمردان است، سرحلقوی عارفان است و نیز نشانهی خلوص ایمان است.
«مادر علی»
فاطمه بنت اسدبن هاشم بن عبدمناف مادی علی علیهالسلام اززنمای نادره دوران بود او و شوهرش ابوطالب در دو رشته بهاشم میپیوندند. فاطمه پیغمبر(ع) بیعت کرد او اول زنها شهید است که خلیفه هاشمی بوجود آورد. فاطمه بنت اسد در زندگی پیغمبر با شوهرش ابوطالب نهایت حمایت و پشتیبانی را نمود لذا در روز وفاتش علی آمد نزد پیغمبر، پریشان بود رسول خدا فرمود یا ابالحسن چرا پریشانی گفت مادرم درگذشته، پیغمبر فرمود این پیراهن مرا کفن او کنید برخاست برای تجهیز فاطمه رفت و پیراهن خود را برای کفن او اختصاص داد و امر کرد اسامه بن زید و ابوایوب انصاری و محمدبن الخطاب و اسوء غلام او قبر فاطمه را کند نه و پیغمبر بدست خودش لحد را گذاشت.
وفات فاطمه درمدینه رخ داد و آنجا مدفون شده است در مشرق بقیح غرقه است.
«چگونگی متولد شدن علی درکعبه»
عباس بن عبدالمطلب و یزیدبن متعنب با جمع از بنیهاشم دربرابر خانه کعبه آمد و مدت محل او تمام شده بود و اثر حمل به او ظاهر گشته بود و مجال بیرون رفتن نداشت پس روی نیاز بدرگاه بینیاز آورد و گفتهای صاحبخانه و ای معبود یگانه من اقرار آوردم بتو و بآنچه رسول تو از پیش تو آورده و بهرپیغمبری از پیغمبران تو و سرکتابی که فرستادهای و من تابع دین جد خود ابراهیم خلیلم و اینجا فردا بنا کرد پس سؤال میکنم از تو بحق اینخانه و بحق آنکسی که آنرا بنا نهاد و بحق فرزندی که درشکم من است و با من سخن میگوید و انیس من است بسخنان خود و اقرار دارم که این مولود یکی از دلایل و آیات الوهیت و وحدانیت تو است این ولادت را بر من آسان گردان گویند چون دعای فاطمه تمام شد دیدم دیوار شکافته شده و فاطمه بدرون خانه رفت و دیوارخانه به حالت اول بازگشت فاطمه به مدت سه روز درآنجا بود و هیچکس از او خبری نداشت چون روزچهارم شد دیدم همان موضع شکافته شد و فاطمه بیرون آمد و علی را به سردست گرفته و گفت ای گروه مردم بدانید که حقتعالی مرا از میان همه برگزید و به همه زنان پیشین تفضیل داده است.
صورت علی:
قمر رنگی ز رخسارش شکر ملعمی زگفتارش
شبه را مهردیدارش نمان چون روح دو اعضا
رخش مهری فروزنده لبیش یاقوتی ارزنده
از آن جان فروزنده از این نطق سخن گویا
بهشت از خلق او بوئی محیط از جود او جوئی
بجنب حشمتش گویی ز رویش پرتوی انجم
خیالش قبلهی مردم رواقش کعبهی دلها
ستارهگوی میدانش هلال عید چوگانش
زلعل سم یک دانش غباری تودهی غبدا
زمین آثاری از رزمش ندارد دم زدن یارا
خرد طفل دبستانش قمر شمع شبستانش
بمهر چهر رخشانش ملک حیوان تراز حربا
القاب امیرالمؤمنین
1- امام المتقین 2- لعیوب الدین 3- قائدالغد المحجلین
4- اسدالله 5- خیرالله 6- فرج الله
7- روح الله 8- حمدالله و…..
گفته میشود که خداوند ا..ا اسم داود و حضرت علی (ع) …ا اسم از اسامی خداوند را دارد.
تربیت امام علی:
از شش سالگی که امیرالمؤمنین درتحت کفالت پسرعمش درآمد و درمکتب تربیتی محمد امین رفت تربیتی عالی یافت – تربیتی که درمکتب رسالت بزرگترین مربی گردید و داناترین استاد دانشگاه اسلامی و نیرومندترین مدیر تربیت بشری شد. پیغمبر فرمود یا علی خداوند بمن امر کرده ترا تربیت کنم و به تو علم و دانش بیاموزم تا مرا معاونت و معاضدت کنی – محل قابل و حسن تربیت و نصیحت قائل کار را بجائی رسانید که علی را مؤسس مدرسه تربیتی اسلام قرارداد و صدهاهزارنفر از مکتب تربیتی او بهرمند گردیدند. این شخصیت از مفاخر مسلمین است پیشرفت اسلام مدهون فداکاری اوست او مظهرکمال انسانیت و پرورش یافتة مهدنبوت و مکتب الهویت است. کوچکترین اثرش این است که امروز این رادمرد بزرگوار مورد احترام و تقدیس کلیه افراد بشر است که به فضلیت و علمیت و تربیت او آشنا شده باشند. هیچ کس نیت که بتاریخ اسلام آشنا باشد و علی (ع) را نشناسد یا درپیشگاه عظمت او خاضع و خاشع نگردد.
علی (ع) میفرمایند:
«برهوا و هوسهای نفس غلبه کنید و با آنها بجنگید که اگر شما را درقید و بند خود قراردهد به پستترین درجه هلاک ساقط خواهید شد.»
«علی (ع) و تزکیه نفس»
یکی از عوامل مهمی که انسان را در رسیدن به معهرفت الله یاری میدهد مبارزه با نفس اماره و خواستههای نفسانی است. اگر انسان توانست برامیال درونی و غرایز و تمایلات خود غلبه کند میتواند به معرفت الله راه یابد و الا انسانی که تابع شهوات و نفسانیات خود باشد دلش هرچه خواست دنبال آن رفت و پیروزی از خواستههای نفسانی نمود چنین شخصیتی نه تنها به مقام عرفان راهی ندارد بلکه ممکن است از مسیر حق و حقیقت خارج شود تا آنجا که از چهارپایان هم پستتر گردد. پیامبراسلام از این نفس سرکش تعبیر زیبایی دارد که میفرماید: «خطرناکترین دشمن تو همان نفس توست که درمیان دو پهلویت قرارگرفته.» سعدی در توضیح این حدیث میگوید: از عارفی پرسیدند: چرا رسول خدا فرمودند (أعدی عدوک نفسک …؟) آن مرد عارف گفت: چون اگر تو به هردشمنی نیکی کنی و آنچه او دوست داشت به او بدهی بالاخره با تو دوست میشود مگر نفس انسان که هرچه بیشتر به خواستهها و تمایلات او جواب دهی با تو دشمن میگردد و تو را بیشتر به گمراهی میکشد. نفس موجودی شدید و منشأ همه بدیهاست و دشمن سرسخت انسان که هرچه به او نزدیکتر شویم بیشتر درهلاکت و نابودی و خسران ما میکوشد.
در قرآن کریم ولسان پیشوایان اسلام و نیز کتابهای اخلاق و فلسفه کلمهی نفس بسیار بکار رفته است حال باید دید ماهیت نفس در منطق اسلام چیست؟ آیا اصولاً یک امر مطلوب است یا مذموم؟ بطورقطعی درقرآن و روایات از نفس هم به خوبی یاد شده به طوری که گاهی به آن سوگند خورده شده و هم به بدی. درسوره قیامت خداوند سبحان به نفس سوگند یادکرده است:
«سوگند به روزقیامت و سوگند به نفس که ملامتکننده است»
در سوره فجر از نفس به خوبی یاد شده است:
«ای انسان با اطمینان به پروردگارت بازگرد درحالی که تو از خدا خشنودی و خدا نیز از تو خشنود است.»
همانا در قرآن به بدی یاد شده است:
«همان نفس دائماً فرمان به بدی میدهد.»
«علی و ذکر»
یکی از اسباب و وسایلی که انسان را به خدان نزدیک میکند و دربحث عرفان از منازل بشمار میآید ذکر خداست. ذکر را میتوان نقطه شروع حرکت باطنی و سیروسلوک به سوی پروردگار جهان دانست، انسان سالک به وسیلهی ذکر به تدریج از افق ماده فراتر میرود و به عالم صفا و نورانیت قدم میگذارد و کامل و کاملتر میشود تا آنجا که به مقام قرب حق تعالی نایل میگردد.
ذکر آن باشد که اندر هرزمان خویش را در نزد حق بینی عیان
یادخدا به منزلهی روح عبادتها و بزرگترین هدف تشریع آنهاست چون ارزش هرعبادت به مقدار توجیهی است که بنده درطول عمل به آن نسبت به خدا کسب میکند هرچه عبادتها در احیای یادالهی درجان وروان آدمی نقش بیشتری ایفا کنند هدف و غایت عمل به آنها بیشتر تحقق خواهد یافت لذا در قرآن میفرماید: «ای کسانی که ایمان آوردهاید ذکر خدای را بسیار بگویید.»
درآیه دیگر در اوصاف عارفان و وارستگان میفرماید: «صاحبان عقل کسانی هستند که درحال قیام و قعود و درهنگام خوابیدن خدای خود را یاد میکنند و در آفرینش آسمانها و زمین میاندیشند.»
امام صادق (ع) میفرماید: «هرکس که فراوان خدای را یاد کند خداوند او را دربهشت درسایه لطف خویش قرارخواهد داد.»
درحدیث دیگر میفرمود: «ای صاحب من هرچه میتوانید و درهرساعتی از ساعتهای شب و روز خدای را یاد کنید زیرا خداوند شما را به بسیار ذکرگفتن امر کرده است و خداوند مومنی را یاد میکند که به یاد او باشد و بدانید که هیچ بندة مومنی خدا را یاد نمیکند مگر این که خدا نیز او را به خوبی یاد خواهد کرد.»
ودیگر فرمود: «پدرم امام باقر علیهالسلام کثیرالذکر بود ما را بعد از نماز صبح جمع میکرد و میفرمود تا طلوع آفتاب ذکر بگوئیم،،.»
گروهی از صوفیان برگرد هم مینیشنند و الفاظ و اورادی را پیدرپی تکرار میکنند و اعمال خاص انجام میدهند آیا میتوان چنین آداب و چنان اورادی را که در سیره پیامبر و سنت اهل بیت بیسابقه است ذکرالص محسوب کرد؟ بیتردید پاسخ منفی است. پس مواد از ذکری که این همه از آن تجلیل شده واسلام برای آن اهمیت و الائق قائل شده چیست؟ آیا مراد همان از کارلفظی است. هتل «سبحان الله» «الحمدلله» «لاالهالاالله» که انسان درمقام حالات یا این الفاظ زبان خود را مشغول میکند آیا مراد از ذکر این است و یا مقصود چیزدیگری است که توجه قبلی باشد؟ درتوضیح این مقصود به معنائی که راغب برای «ذکر» بیان کرده است توجه کنیم:
«ذکر حالت و کیفیتی روحی است که آدمی به سبب آن میتواند معارفی را که بدست آورده از خطر غفلت و فراموشی حفظ و نگهداری کند و به همانند ساختن معانی در دل یا زبان هم ذکر گفته میشود. پس ذکر یا به دلاست یا به زبان و هرد، یا پس از فراموشی و برای زایل ساختن غفلت است و یا برای اینکه شخص آنچه را که در دل دارد همچنان درخاطر داشته باشد و از یاد نبرد»
علی پدر عرفان اسلامی:
درتاریخ علوم، کاوشهای بسیاری صورت میگیرد تا بنیانگذار و پدرهرعلم شناخته شود، بدین منظور که به آبشخور اصلی آراء و اندیشههای گوناگون رسیده و در هرموضوعی به اصل آن رجوع گردد اندیشمندان واقعی درمطالعات و تفکرات خویش معمولاً به منابع اصلی و اولیه توجه دارند و آب را از سرچشمه مینوشند و جویبارهای متعدد – هرچند که زلال و گوارایند عطش آنها را برطرف نمیکند و اگر چندصباحی هم از آن جویبارها مینوشتند ولی همیشه درامید رسیدن به سرچشمة اصلیاند. بدون شک سرجشمه بسیاری از علوم – از جلمه عرفان گرفته تا علم حدیث و رجال و اصول فقه و رشتههای علوم انسانی و ریاضی و حکمت متعالیه را در برابر انسان گشوده است مفسران واقعی این کتاب بزرگ و پیامبران اهل بیت و عصمت و طهارتاند.
تمام کتابهای آنان در واقع شرح وبسط کلمات علی علیهالسلام است. علی علیهالسلام که تربیت شده مکتب قرآن است از وجود مربی چون پیامبر (س) سود میبرده است. پیامبربا آگاهی از استعدادهای عظیم و ؟؟؟ شگرف علی (ع) چشمههای فراوانی از معارفالهی را دراین کوه بلند حفر کرد و سیلابهای علم و دانش را از آن سرازیر ساخت. امیرالمؤمنین علی (ع) خود در این باره میفرماید: «شما به خوبی موقعیت مرا ازنظر خویشاوندی و مقام و … و بویژه ازنظر رسول خدا (س) میدانید.» از همان آغاز که رسول خدا را از بسترباز گرفتند خداوند بزرگترین فرشته و از فرشتگان خویش را مأمور ساخت را شب و روز وی را به همای بزرگواری و درستی و اخلاق نیک سوق میدهد. من ؟؟؟ روحی و رسالت را میدیدم و رایحة نبوت را استشمام میکردم، من به هنگام نزول وحی برمحمد صدای نالة شیطان را شنیدم از رسول خدا پرسیدم: این ناله چیست؟ فرمود این شیطان است که از پرستش خویش مأیوس گشته است. آری علی (ع) شاگرد اول پیامبر و نخستین و بهترین خداشناس مکتب اسلام بوده دراسلام کسی از علی با سابقهتر، آگاهتر و مومنتر نداریم او بود که این جملة شگفتانگیز را فرمود: «اگر پرده برداشته شود بریقین من افزوده نشود»
عمربن خطاب میگوید: از رسول خد (س) شنیدم که فرمود:
«اگر هفت آسمان و هفت زمین دریک کفة ترازو گذاشته شود و ایمان علی درکفه دیگر، ایمان علی فزونی خواهد داشت.» احمدبن خلیل میگوید: درفضائی که دربارة حضرت علی (ع) وارد شده است دربارة هیچکس نقل نشده است. قاضی اسماعیل دهنائی و نیشابوری میگویند: دربارة هیچ یک از صحابه روایتی با استناد صحیح مانند علی (ع) وارد نشده است پیامبر درجائی دیگر باز میفرماید: علی امیرمومنان پیشوای متقیان و فرمانده باشکوهی است که نیکان را به بهشت پروردگار عالمیان درمیآورد هرکس که اورا تصدیق خود رستگار شود و هرکس که او را تکذیب نمود ناکام شد اگر بندة هزاران سال خدا را درمیان رکن و مقام بندگی کند تا بدنش پینه بسته و فرسوده شود ولی خدا را درهرحالی ملاقات کند که آل احمد را دشمن میدارد خداوند او را به صورت درآتش جهنم اندازد.عایشه از رسول خدا شنیدم که میگوید: «من دیدم اولین و آخرینم و علی بن ابیطالب سیداوصیاء من است براتم و محبتش وسیله تقرب به خداست حزب او حزب خدا و شیعة او انصار خدا و دشمنان او دشمنان خدایند او بعد از من امام مسلمین و مولا و امیرالمومنین است.» او با تفسیر درست حقایق قرآنی ونبوی آشنا سازد دردمندانه و دلسوزانه میفرماید: «ای مردم قبل ازاینکه مرا از دست بدهید هرچه میخواهید سئوال کنید زیرا که من به راه آسمان از راه زمین آشناترم.»
مولا علی (ع) درخطبهای دیگر فرمود:
«به خدا سوگند اگر بخواهم میتوانم هرکدام شما را از آغاز و پایان کارش و ازت تمام شئون زندگیش آگاه سازم ولی میترسم که این کار موجب کافرشدن شما به پیامبر گردد.» بیتردید باید گفت اگر علم و معرفتی هست معدن آن، علی و اولادعلی (ع) است همانطور که قرآن کریم دربیان نکتههای معرفتی گویا، حضرت علی را بارزترین شاگرد دراین مکتب دانست و ؟؟؟ نکتههای پرمغز است. حضرت علی (ع) درجای دیگر فرمود: «چیزی ندیدم مگر آنکه خدا را قبل از آن و بعد از آن و همراه آن دیدم.
فایل ورد 46 ص
دانلود تحقیق سیری در زندگانی بانوی بزرگ اسلام حضرت فاطمه زهرا
دسته بندی | معارف اسلامی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 49 کیلو بایت |
تعداد صفحات | 62 |
فهرست منابع
1- کتاب مسند فاطمه (ع)، تالیف مهدی جعفری.
2- کتاب نهج الحیاه، تالیف محمد دشتی.
3- کتاب بانوی نمونه اسلام، تالیف ابراهیم امینی.
4- کتاب بانوی اول، تالیف جواد نعیمی.
5- کتاب سیده زنان عالم، تالیف شهید عبدالحسین دستغیب.
6- کتاب زندگانی فاطمه زهرا (ع)(شعر)، تالیف سیدجعفر شهیدی.
سپاس خداوندی را درخور است که به برکت اصحاب کسا، عرش و فرش بیافرید و نعمت در آن بگسترانید و از برای جانشینی خود بر روی زمین انسان را از ماند آبی گندیده بسرشت و برای هدایت او پیامبران فرستاد. درود برون از شمارش بر خاتم پیامبران که با ارائه رسالتش دین خدا را استواری بخشید و بشر را به راه راست رهنمون شد و با وانهادن قرآن و عترت پاک، چراغ شریعت را تا قیام قیامت بیافروخت. و سلام بر گرامی دخت پیامبر، محبوبه داور، همسر حیدر، فاطمه زهرا باد.
صدایی از آن دور دور، از آن دور دور، می آید، کم قوت است اما نافذ، تیز رو، به نشانه دل، دلهای گشاده بر صفا، دلهای اهل، اهل حق، اهل ولایت. این صدا، صدای بانوی بزرگ عالم است و گوش، گوش این خدمتگزاران دیانت. که مجموعه ای چنین لطیف را پس از بسیار رنج فراهم داشتن. چه رنجی؟ و چرا؟
کوشیدند ناجوانمردانی که معاصر آن بانو بودند (و یا پس از آن با همان ناجوانمردی، بلکه سخت تر و ریا کارانه تر) که این صدا را در گلو، و سپس در یادها و خاطره ها خاموش و بی اثر گردانند. گرچه بسیاری را توانستند، اما خداوند عزیز، آنچه را «نمونه آن بسیار» و «پرتوی از آن خرمن روشنی» بود، به عنایت بر ما نگاه داشت «همه شکر گزاریم.» و گویا که این صدا مستقیم هم آمده است که چنین صراحت دارد و چنین تأثیر می گذارد. خوبست که سابقه این امر را میان شیفتگان حق، یاد آوریم تا امید بخش دلها باشد. مردی زنده از «دیار طوس» می شنود صدای رسول خدا را، از ورای قرنها، از ورای کوهها و دره ها و حصارها، حتی از ورای حجاب های تاریخ ما و تاریخ همه حق دوستان که؛ تو گویی دو گوشم بر آوای اوست؛ دو گوش من. همین گوشها که در پی گوش دل به انتظار؛ حاضر نشسته است، و با هدایت فطری دل می تواند دریابد حق را، برگزیند حق را، فروگیرد از هر وارده ای؛ حق را که «شرع داخل» را «عقل درون» را «رسول باطن» را در کنار، و بلکه بر سر ناظر دارد. به همین لحاظ یقین می کند بر حق دریافته و گزیده اش، گوید: درست این سخن، گفت پیغمبر است، یعنی تردید ندارم، بر یقین کامل هستم، خود شنیده ام و خود دریافته ام و مستقیم از گوینده صادق آن، این من، و این گوش دل من «ما کذب الفواد مارای» میبیند رسول را در می یابد کلام او را، فرا می گیرد آن را، به گوش، به جان، به دل، و به عمق دل می سپارد. حجابهای حوادث، بدور، غبار سیاستها، بدور، القاآت بد نظران بدور.
این چه کلامی است که اگر طالب خود را بیدار و حاضر بیند، در هر زمان، در هر جا، خود را به او رساند؟ این کلام برهانی است، این کلام زنده است. چشم و شامه نیز همین توان دریافت را به لطف خدا دارند. اویس را در بیابان، صورت پیامبر، به دیده آمد که زخم خورده است، بی هیچ تامل که (حکایت از یقین او در رؤیت بود) سنگ برگرفت، و حواله پشیمانی خود کرد، تا شرط وفا و همدردی و همدلی را گزارده باشد.
پیامبر نیز بوقتی، در معبر که به سوی خدا می رفت، بوی اویس را شنید و فرمود: «اشم رائحه الرحمن من جانب الیمن» و بسیاری از مومنان مکتب ما، چنین؛ واقعه؛ را داشته اند که می گفتند: برمشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا و آنقدر مکتب ما از این وقایع دارد که یقین را پای، محکم تر می کند، و عنایت خدا را در هدایت از منع ها و حصارها و پرده ها و… فراتر و برتر، رسا و نافذ می نماید، تا حجت بر همه، بالغ باشد و آنچه دل را روشنگر است و راهنما، به اهل آن برسد که: هوالهادی……. فاما الذین امنوا فیعلمون انه الحق من ربهم. تو دلیل می طلبی که واسطه باشد، از عالم حس تو را به مفهوم و با وساطتی دیگر به معنی و معقول برساند. از چنان وجودی براید، نقل آنچه فراتر از خیال و قیاس و گمان و وهم است.
این دفتر از حق سخن دارد و از آن خانه؛ آوایی را ابلاغ می کند که از نظر خدا در، منتهای رفعت؛ است (فی بیوت اذن الله ان ترفع) و آن خانه خانة وحی است و سخنان پنهان حق؛ پنهان از هر که اهل معرفت نیست؛ بر آن خانه وارد شده است. و اهل آن خانه، دانا ترند به آن معانی و معارف (اهل البیت ادری بما فی البیت) و در این دفتر، صدای آن وجود ثبت است که، عزیزترین اهل این خانه است. رسول خدا او را ام خود، اصل خود، مایه اساسی حرکت وجودی و رسالتی خود دانسته است (فاطمه ام ابیها.) و حدیث قدسی که خداوند، گویندة آن است (فاطمه) را اساس خلقت دانسته است و رمز همه رمزها. نه فقط اساس خلق عالم و آدم، که اساس آفرینش محمد (رسول الله) بود که حقیقت همه رسالتها است و بقول مسیح (ع) همه پیامبران، لباس نبوت را از او به عاریت گرفته و در برداشته اند.
اساس خلقت علی مرتضی بود که هم وارث همه لطافت های معنوی انبیای بزرگ بود (آدم و نوح و ابراهیم…) و هم واجد همه محاسن اوصیای بزرگ، و هم نمودار نفس پاک، رسول خاتم، و هم طلایه دار جمع امامان حق، و سرور راهنمایان اهل ایمان، وقاید غر المحجلین.
در آن حدیث قدسی فرمود خدای حکیم که: لو لا فاطمه لما خلقتکما.
اگر این وجود که ناقل حقیقت رسول خدا، در وجودهایی چون حسن و حسین، و سایر عترت پاک او است، نبود. اگر این نشر رحمت از «انا ارسلناک رحمه للعالمین) در تقدیر قرار نمی گرفت. آن بهترین معرفت تنزیل (یعنی: محمد) و آن والاترین بیانگر تاویل (یعنی: علی) را هم نمی آفریدیم. که طرح خلقت فاطمه، عالم را، و عالمیان را، چنان تواند کرد که نمودار حکمت خداوندی باشد و (عقل بکمال) را وابدارد که گوید: فتبارک الله احسن الخالقین. اینک آن آوارا تا (گوش اهل دل) نزدیک می داریم. و به امید اینکه «اهل معنا» آن گاه که حضور دل دارند (مثل حال نماز. که لاصلوت الا بحضور القلب) این دفتر را بگشایند و این صدف را به عنایت حق باز کنند تا گوهرها به دست آورند و مرواریدهای غلطان برگردن (وجود) آویزند. تا مصداق باشند: (کونوا لنا زینا) را که اعتقاد و عملشان مکتب رازیور باشد. اما این صدا را اگر می بینید باغم توام است، از آن است که خاستگاه دنیایی آن، این اقتضا را داشته است. گاه از آن جاست که خود را در (شهر پیامبر) چنان بی کس می بینید که گوید: آیا در این دیار هیچ مسلمانی نیست که مدافع ما باشد؟
و گاه خود را بین در و دیوار، در فشار دست ستم می بیند، و گاه امام زمان خود را کت بسته و محکم پیش چشم می نگرد. و گاه صورت خود را کبود، و گوشواره اش را افشان بر خاک، احساس می کند. و بالاخره گاه از (بیت الا حزان) آوا به عالم در میدهد. همچون ابراهیم، بر فراز (مقام) که (اذن فی الناس…) و عاقبت از آن جا که بر ویرانه (بیت الا حزان) ناظر است و (آخرین کلامها) از او فرو می ریزند همچون کلام پر درد همسر او، که: هذه شقشقه هدرت.
این خاستگاه دنیایی سخن او است که غم آلوده است. و او (وجود معنایی) بود که پیش از نمایش خلقت در (نمود) قرار گرفت. او یک ظهور در (دنیا) داشت که اهل زمانه اش، قدر و والایش را حق شناسی نکردند، اما اثر وجودش، جان هر که را (اهل) بود، جان شد، و زندگی شد و شور شد و ولایت شد، که در دلها نوشته اند و به سطر و دفتر انعکاس یافته اند.
بسم الله الرحمن الرحیم (انا اعطیناک الکوثر، فصل لربک و انحر، ان شانئک هو الابتر، صدق الله العلی العظیم.
خلقت نورانی
جهان از کتم عدم پای بر صحنه وجود ننهاده بود و زمان، لباس هستی بر قامتش دوخته نشده بود. نه عالمی حادث بود و نه مخلوقی موجود. تنها خدا بود و خدا بود. خدا قادر بود و منیع تمامی خیرات کمال مطلق بود و سرچشمه احسان، آن هم نه احسانی از روی نیاز همچون نیکی های مخلوقاتش. چون کمال مطلق بود.
می بایست اظهار قدرت خود کرده به آفریدن دست یا زد. پس دست به کار تصویرگری شد و هستی را ایجاد نمود، تا نوبت به خلقت انسان رسید. هدف از خلقت انسان که بازگشتن به آدمی است- کمال بود و کمال در عبادت و بندگی خداوند نهفته و عبادت آدمیان چیزی جز قرار گرفتن در سایه رحمت الهی. که نتیجه این عبادت، شناخت بهتر و کاملتر ذات حق بود. پس هدف خلقت جود بر بندگان بود، نه سود برای آفریدگار.
حضرت باری مشیّتش بر این تعلق گرفت تا بر روی زمین موجودی بر جای نهد که بایسته جانشینی او باشد. موجودی به نام انسان که نسبت به دیگر موجودات از ظرفیتهای ویژه ای برخوردار بود پس فرشتگانش را مخاطب ساخته و فرمود: من }مشیتم بر این قرار گرفته تا{ در زمین جانشین بر گمارم.
فرشتگان گفتند: پروردگارا: عزم بر این داری که کسانی بر گماری که فساد کنند و در زمین خونها بریزند؟ حال آنکه ما به تسیح و تقدیس تو دل مشغولیم. پروردگار فرمود: من میدانم آنچه را که شما نمی دانید. بدین منظور و همچنین برای اظهار نهایت قدرت خود و ایجاد شریفترین مخلوق در عبودیت و بندگی، در غامض علم خود، دو هزار سال پیش از آفرینش دیگر مخلوقات، خمسه طیبه را بیافرید.
غایی بر کون و مکان کیست؟ | سبب خلقت پیدا و نهان کیست؟ |
«فاطمه مظهر اجلال خدا جل خدا»
هر موجودی به نوبه خود مظهر اسمی از اسماء حسنای خداوند سبحان می باشد و مظهر اتم و اکمل آن وجود چهارده نو پاک (علیهم السلام) است، زیرا تکراری در نظام هستی وجود ندارد. با این وجود، چون مظاهر جزئی کثرت آنها آشکار و وحدت آنها نهان است جهات مشترکی را می توان یافت که آنان را همنام سازد، و هرچه هستی محدودتر باشد همتاها از فراوانی بیشتری برخوردارند اما هستی اگر وسیع شد و تا به مرز هستی محض رسید، آن گاه است که نه همانند خواهد داشت و نه همتایی برای آن وجود صرف می توان فرض نمود. در قلمرو امکان، مظهر آن اسم اعظم وجود مبارک پیامبر است که احدی در محدوده امکان همانند او نیست. پس از وجود پیامبر، معصومین پاک در این رتبه قرار دارند که در این میان فاطمه (علیها السلام) ریشه این درخت تناور است. آن درخت پاک، پیامبر خداست، که فرعش علی، ریشه اش فاطمه، میوه اش فرزندان فاطمه و برگها و غنچه هایش شیعیان فاطمه هستند که شاید سبب نامیدن حضرتش به ام ابیها از این جهت باشد، چرا که عنصر نبوت است و درخت نبوت به اوست که بارور می گردد و برگ می دهد و به ثمر می نشیند.
خواندش پدر ام ابیها که نور او | فیض نخست و صادر اول زمصدر است |
او قطب دایره امکان و نقطه پرگار است، که چون از مقام خود پایین آید دیگر وجودها از او تکثیر شوند. او احمد دوم و احمد دورانش است. او جرثومه توحید در زمانش می باشد. او چراغدان نور خداوند و بوته زیتونی است که جهان سرشار از برکات اوست.
باری، چون خداوند در غامض علم خود، پیش از آفرینش هر موجودی از موجودات، نور مبارک او و دیگر اصحاب کسا (که درود بی شمار بر آنان باد) را بیافرید دست به کار آفرینش آدم ابوالبشر (علی نبینا و آله علیهم السلام) شد، چرا که این انوار در صلب آدم بودند که در قالب جسدی می گنجیدند. پس آدم و ذریهاش به یمن وجود این انوار، از کتم عدم، ردای وجود به بر نمودند.
خداوند آدم و حوا را چون بیافرید آن دو در بهشت بنای خود نمایی گذاشتند. آدم به حوا گفت:
خداوند آفریده ای را به نیکویی ما نیافریده است. در این هنگام خداوند جبرئیل را وحی نمود تا آدم و حوا را به فردوس اعلی برد. چون آن دو به فردوس اعلی در آمدند دیدگانشان متوجه بانویی شد که بر سکویی از سکوهای بهشت قرار گرفته، تاجی از نور نهاده است و دو گوشواره از نور بر گوش دارد و آن چنان زیبایی و درخشندگی دارد که از زیبایی او بهشت منور گردیده است. آدم، چون این رخ زیبا را نظاره نمود به جبرئیل گفت: ای دوست من، جبرئیل، این بانویی که از حسن منظرش بهشت مزین است، کیست؟ جبرئیل در پاسخ گفت: او فاطمه، گرامی دخت پیغمبر است، که از اولاد تو در آخر الزمان می باشد. حقیقت آن است که اینان رمز خلقتند: یا احمد: لولاک لما خلقت الافلاک و لو لا علی لما خلقتک، و لو لا فاطمه لما خلقتکما.
ای احمد: اگر تو نبودی آسمان و زمین نمیآفریدم و اگر علی نبود تو را نمیآفریدم و اگر فاطمه نبود شما را نمی آفریدم (یعنی شمایان رمز خلقتید). و فاطمه حوریه ای بود که چند صباحی لباس آدمیان در بر نمود:
طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق | که در این دامگه حادثه چون افتادم |
فاطمه برای پدر و دیگر مردمان گلی بود که رایحه خوشش آفرین دلها بود و خدایش او را خیر کثیر خواند.
نور دل و دیده پیغمبر، زهراست | ام الحسنین و کفو حیدر، زهراست |
پس جای شگفتی نیست که او بار غم ابتر بودن را از چهره پدرش، محمد (که درود و سلام خداوندی بر او و خاندان پاکش باد) بزداید، چرا که فرزندان پسر پیامبر چندی نمی پایید که رخت بر می بستند و این خود بهانه ای به دست دشمنان حضرتش داده بود تا نغمه ساز این سخن شوند که در پس محمد نامی از او نمی ماند.
فایل ورد 62 ص
دانلود تحقیق سیری در دین مبین اسلام
دسته بندی | معارف اسلامی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 44 کیلو بایت |
تعداد صفحات | 56 |
- لا الا ا. . . ، محمد رسول ا. . .
2- اعتقاد به قرآن، خطاب به رسول گرامی اسلام و معجره ایشان و تمسک به آن شرط وارستگی است.
3- اعتقاد به فرشتگان:
فرشتگان برای بخشش افراد نزد خداوند وساطت مینمایند (سوره مؤمن آیات 9-7، سوره شوری آیه 3)
هشت فرشته حاملان عرش الهی میباشند (سوره حاقه آیه 17) نوزده فرشته نگهبان دوزخ هستند (سوره مدثر آیه 30)
جبرئیل فرشته اعظم خدواند است. (سوره بقره آیه 91، سوره نحل آیه 104، سوره نجم آیات 6-5)
جبرئیل به نام روح القدس نیز خوانده میشود. (سوره بقره آیه 81)
جن و جنیان نیز موجوداتی از جنس روح هستند که در حد فاصل انسان و فرشته قرار دارند آنها نیز خوب و بد دارند (سوره هود آیه 120، سوره جن آیه 11) سپس خدا آسمانها را شکافت، و فرشتگان گوناگون، آنرا انباشت، آنها به خدا سجده میکنند، عبادت میکنند ذکر خدا میگویند و خسته نمیشوند. دستهای از فرشتگان، امناء وحی و سخنگویان خدا، برای پیامبران هستند.
گروهی دیگر، نگهبانان بندگان خدا و دربانیان بهشت هستند.
گروهی هم در روی زمین استوارند. در کنار پایههای عرض خدا در حالی، که سر به زیراند، و بالهای خویش را دور خود گرفتهاند ایستادهاند. (زمانی، مصطفی 1375 ص 18)
4- اعتقاد به انبیاء الهی:
اولین پیامبر الهی آدام است. پس از اینکه خداوند جان آدم را گرفت زمین را خالی از پیامبر نگذاشت تا مردم را براه خدا با کوشش فراوان رهبری کنند، و میان معرفت خدا و ملت ارتباط برقرار سازند. خدا بوسیله پیامبران خود که بهترین سخنگویان و حافظان امانتهای رسالت بودند، در هر قرنی با ملت خود عهد و پیمان را ادامه داده، تا رسالت به پیامبر ما محمد صلی علیه و اله ختم گردید، و رسالت اعلام خطر و اتمام حجت به پایان رسید.
خدا در هیچ عصری مردم را بدون پیامبر، کتاب آسمانی و رهبر مورد نیاز، نگذاشته است. پیامبرانی را فرستاد که محدود بودن تعداد خود و پیروانشان، از افزون بودن مخالفین آنان، مانعی از انجام رسالت نبود. هر پیامبری چه پیامبرانی که در اوائل تاریخ مبعوث شدهاند، یا پیامبرانی که اواخر آمدهاند. همه مشخصات پیغمبر بعد از خود را بیان میکردهاند.
5- اعتقاد به معاد، روز جزا، بهشت و دوزخ:
در پایان جهان، روز بعثت اخروی تمام مردگان مبعوث خواهند شد (سوره ق- آیه 41)
] در صور دمیده خواهد شد که ناگاه ایشان از گورها به سوی پروردگار خویش شتابان حرکت میکنند.[ (سوره یس آیه 51)
] آنگاه که برنامه تنظیم شده جهان به پایان رسید، و مقدرات موجودات انجام یافت و باقیمانده مردم هم جان دادند، و دستور خدا درباره قیامت صادر گردید. آسمان را حرکت میدهد و میشکافد، زمین را منقلب و متزلزل میگرداند، کوهها را از ریشه درمیآورد. . . خدا مردگان را که در زمین بودهاند و پوسیدهاند از زمین بیرون میریزد، سپس آنان را برای بازجوئی از کارهای پنهانی و نهانی دنیا بسته بندی میکند. دستهای را در آسایش و نعمت قرار میدهد، بندگانی که اعمال خود را در دنیا انجام دادهاند، در کنار رحمت خدا ثواب میبرند، در بهشت جاویدانند و دستهی دیگر را تحت فشار انتقام، که معصیتکارانند و در بدترین مکانها و آتش دوزخ جای داده میشوند.[ (زمانی 1375)
6- امامت: یا ایهاالذین آمنو اطیعوالله و اطیعوالرسول و اولی الامر منکم.
ای کسانی که ایمان آوردهاید از خداوند و رسول او اطلاعات کنید و نیز از کسانی که از طرف آنها برای این امر تعیین شدهاند نیز اطاعت کنید. خلافت و امامت طلوع کرد برقی جهید و درخشندهای آشکار شد، انحرافی برطرف گردید و خدا جمعیت دیگری را جایگزین جمعیت دیگر کرد، قدرت از دست یکی گرفته و به دیگری داده شد. ما همانند کسیکه در قحطی قرار گرفته منتظر باران است در انتظار تغییر خلافت بودیم. رهبران نمایندگان خدا در میان خلق و آگاه از وضع مردم و حاکم بر آنها هستند. کسی وارد بهشت نمی شود مگر اینکه رهبران و امامان را بشناسد و آنان هم افراد را بشناسند. و کسیکه آنان را نشناسد و امامان هم او را نشناسند بطور حتم وارد آتش میگردد. (زمانی، مصطفی 1375 ص 352)
سوگند به آن خدائی که دانه را میشکافد و جانداران را میآفریند، اگر وضع حاضر نبود و اگر آماده شده یاور، و فشار جمعیت که تکلیف را تعیین میکند، نبود و اگر خدا از دانشمندان پیمان نگرفته بود که در برابر عوارض شکمبارگی و گرسنگی بیچارهگان نباید آرام بگیرند. من افسار مرکب خلافت را روی شانهاش میانداختم و کنار میرفتم و با همان ظرفی که درخت خلافت را اول آب دادم و خانه نشستم، اکنون نیز آب میدادم و بخوبی درک میکردید که این دنیای شما در نظر من بیارزشتر از بی است، که به هنگام عطسه بز بیرون میآید . (پیشین) آگاه باشید که آل محمد (ص) مثل ستارگان آسمان هستند، آنگاه که یکی از آنها خاموش شد، ستاره دیگری آشکار میگردد. گویا نعمتهای خدا در میان شما کامل شده و آنچه را آرزو دارید خدا به شما نشان خواهد داد . (پیشین)
مهمترین وظیفه و تکالیف هر فرد مسلمان عبارتند از:
1- نماز:
قرآن مکرراً تکلیف نماز را در مورد سفارش قرار میدهد، و از مناره مساجد روزانه پنج بار صدای اذان به گوش میرسد. قرآن از پیروانش میخواهد که در طول روز چند وقت نماز بخواند. در طلوع آفتاب، ظهر، و شب از اول فجر تا طلوع آفتاب نماز صبح، در ظهر پس از عبور آفتاب از نصف النهار هر محل، نماز عصر پس از ادای نماز ظهر، نماز مغرب پس از عبور سرخی خورشید از بالای سر، و نماز عشا پس از ادای نماز مغرب (سوره هود آیه 116 سوره بنی اسرائیل آیات 81-80، سوره طه آیه 130، سوره روم آیات 17- 16، سوره ق آیات 39-38) نماز همواره در جهت مسجد مقدس مکه، که قبله گاه مسلمین است و خانه توحید کعبه، که توسط حضرت ابراهیم ساخته شد، خوانده میشود. خواندن نماز در مساجد به صورت جماعت فضیلت بیشتری دارد. اولین مسجد توسط رسول گرامی اسلام در شهر مدینه ساخته شده و مهمترین مرکز عبادی، سیاسی مسلمانان بشمار آمد. از آن پس با گسترش دین اسلام، در هر جائی از مناطق مسلمان نشین، شهری و روستائی ساختن مسجد معمول گردید، و در حال حاضر نیز مساجد از اماکن مذهبی و مقدس مسلمانان بشمار میآید.
2- روزه گرفتن در طول روزهای ماه رمضان:
«ای مؤمنین، تکلیف روزه بر شما نوشته شد و واجب گردید، همانگونه که بر کسانی که قبل از شما بودند واجب گردیده بود. در ماه رمضان. . . . پس هر کس از شما این ماه را درک کند باید روزه بگیرد. . . . بخورید و بیاشامید تا لحظهای که پدیدار شود رشته سپیدی در سیاهی شب . . . از آن زمان تا فرا رسیدن شب روزه بدارید» سوره بقره آیات 187-181)
البته روزهای دیگری هم هستند، که جنبه تکلیف و اجبار ندارند و هر فرد مسلمان جهت بردن اجر و ثواب روزه داری میکنند. همانگونه که خود حضرت محمد (ص) غالباً در روزهای دیگری از ماه هم روزه میگرفت. حدیثی از پیامبر نقل شده است: «در هر کار خوبی که کسی انجام دهد بین ده تا هفتصد برابر پاداش مقرر گردیده است، اما ثواب روزه داشتن بی از این حرفهاست»
3- سفر به مکه (حج):
در میان مردم حجم را اعلام نمای، بگذار که آنها پای پیاده و یا سوار بر هر شتری لاغر، از جانب هر دره ژرف به حج یایند» سوره حج آیه 28) از تکالیف خدا بر مردم یکی هم حج بیتا . . . الحرام است، برای هر کسی که بتواند این کار را به نحوی انجم دهد. سوره آل عمران آیه 97) بنابراین بر هر مسلمان مستطیع که از نظر مالی و جسمی توانائی دارد واجب است، در طول زندگی خود یکبار به خانه خدا و مکه مشرف شود، تا خانه کعبه را طواف نموده و مناسک دیگر حج، مانند، بستن احرام، سعی و صفا و مروه، صحرای منا و عرفات، رجم شیطان، قربانی، تقصیر و . . . بجا آورند.
]حدا حجم و زیارت خانه محترم خود را، که آن را قبله مردم قرار داد، برای شما واج گردانیده است. خدا حجم را علامت تواضع مردم و عظمت خدا و اعتراف ملت به این عظمت قرار داد. خدای عزیز مسجد الحرام را پرچم اسلام و پناهگاه پناهندگان قرار داد ، و احترام آنرا واجب و زیارتش را فرض قرار داد ، و دستور داد به سوی آ کوچ کنید. «زمانی 1375 ص 26»
4- صدقات:
این تکلیفی است، که به روشنی در مورد مسلمانان با ایمان و معتقد وضع گردیده است. (سوره بقره آیه 40، سوره تغابن آیه 16، سوره بینة آیه 4) قبول اسلام بطور مسلم شامل پرداخت، این مالیات اسلامی است. (سوره توبه آیات 11-5)
«هنگامی که در جنگ غنیمتی بدست آوردید، بدانید که یک پنجم آن برای خدا و رسول و نزدیکان، یتیمان و بینوایان و در راه ماندگان میباشد.» (سوره انفال آیه 41) بنابراین صدقات، همان مالیات برای حمایت و تقویت از دولت میباشد، که به مصرف هزینههای مؤسسات مذهبی، و نگهداری از فقراء و بینوایان و غیره میرسد. و علاوه بر آن هزینه سایر فعالیتهای دولتی نیز تأمین میشود.
اماکن مقدس مسلمانان:
بیتالحرام کعبه معظمه در شهر مکه ، قبله گاه مسلمین، مقدسترین و مبارکترین مکان مورد احترام و تقدیس مسلمانان جهان میباشد. هر ساله میلیونها مسلمان از اطراف و اکناف جهان از کشورهای مختلف در صفوفی فشرده به زیارت خانه خدا میشنابند. و اجتماع میلیونی آنها عظمت و شکوه اسلام و مسلمین را، متجلی میسازد.
مدینه النبی اولین شهر مسلمانان جهان، که اولین حکومت اسلامی در آن تأسیس شد، دومین شهر مقدس و محترم مسلمانان جهان، که اولین حکومت اسلامی در آن تأسیس شد، دومین شهر مقدس و محترم مسلمانان جهان است. مدفن رسول گرامی اسلام با گنبد خضرای آن، و قبرستان بقیع و آرامگاه امامان شیعه و دیگر صحابه و مهاجرین و انصار رسول گرامی اسلام، در آن واقع شده است، که مورد زیارت میلیونی مسلمانان، در موسم حج تمتع و عمره، میباشد. بیت المقدس قبله گاه نخستین مسلمین میباشد و مورد احترام مسلمانان، مسیحیان و یهودیان، جهان است. شهرهای مقدس نجف، کربلا، کاظمین، سامرا در عراق و مشهد مقدس و شهر قم در ایران، که سالیانه میلیونها مسلمان و شیعه ، برای عرض ارادت به خاندان نبوت و عصمت و طهارت، برای زیارت امامان معصوم خویش، به این شهرها سفر میکنند.
د- تصوف و عرفان (میستی سزم- Mrsticism)
مذهب عرفان «میستی سزم»که در فرهنگ اسلامی به عنوان تصوف نیز خوانده میشود، بر خلاف نظر اغلب متکلمان، که آن را وابسته به ادیان بزرگ و غیره مستقل دانستهاند، مکتب و نحلهای است، مستقل که دارای اساس ویژه و جهان بینی خاصی است، که با گونه و اساس ادیان بزرگ یک خدائی فرق و تباین دارد، و از نظر طرز بینش دینی و توجیه الهیات، به عنوان یک فلسفه ذوقی و نه مذهبی یک مرحله بازتر و آزادتر می باشد.
مذهب عرفان، که اساس بینش و شناخت را ذوقی و از راه تزکیه و اشراق قلبی میداند، در هر محیط دینی تقریباً سعی میکند، به رنگ و صیغهای محیطی جلوه نماید. از این جهت تصوف اسلامی، در محیط تسنن به رنگ تسنن و در محیط تشیع، به شیوه تشیع ظاهر شده است. هم چنین در محیط مسیحی به صورت رهبانیت و در محیط هندی به شکل «جینیزم» یعنی مذهب ریاضت، و در محیط یونانی قدیم به صورت «گنوستی» عرض اندام کرده است. روی این اصل مکتب عرفان در محیطهای مخلتف فرهنگی و جوامع متفاوت فلسفی و دینی دارای گونهها و شیوههای متفاوت و گوناگون شده در بعضی خصوصیات ظاهری با هم جدائی یافتهاند «یوسف فضائی – 1356 ص 43»
طریقههای عرفان، اگر چه بر مبنای یک خدائی و توحید نهاده شدهاند، اما عرفا در عرفان خدا را مانند موحدان ادیان بزرگ، دارای شخصیتی معین و صفاتی مشخص، که صفات ثبوتی و سلبی داشته باشد نمیشناسند، بلکه او را وجود مطلق و حقیقت کلی در جهان میدانند، که با موجودات و مخلوقات جهان از نظر، مفهوم و جود مساوی است. یعنی به عقیده عارفان مکتب عرفان، وجود همه موجودات و مخلوقات، از وجود کلی و حقیقی خدا نشأت گرفته و جدا شدهاند. از این نظر، موجودات با خدا از نظر وجود- نه ماهیت- وحدت و پیوستگی ناگسستنی دارند، و به قول عارفان هند، خدا و یا آن حقیقت کلی مکتب عرفان بنام برهمن روح جهان است، چنانکه آتمن روح و حقیقت در بدن انسان است. نظر و عقیده عرفا دربارهی توجیه مفهوم خدای عرفان بسیار جالب و لطیف است. او را بالاتر ا آن خصوصیات و صفات شبه جسمانی میدانند، که موحدان ادیان مرحلهی قبلی در ادیان بزرگ برای او قائلند به عقیده پیروان مکتب عرفان چه در ادیان هندی و چه در مسیحیت و اسلام همه اشیاء به اندازه استحقاق خود، بهرهای از وجود مطلق و باصطلاح از فیض مسدام خدای مکتب عرفان دارا هستند. در طریقهی عرفان، عقیده بر این است که، انسان دارای جوهر و روحی است از روح کلی خداند، که به علت مقید شدن به جسم و خصوصیات جسمانی در بدن،
از اصل و منشأ خود، که خدا باشد، دور افتاده و تنزل کرده است و گرفتار علائق مادی گشته است. از این رو، در مکتب تصوف و عرفان در اسلام، و مکاتب دیگر عرفان جهان، هر سالک طریقهای عرفان باید بکوشد به وسیلهی طی منازل و مقامات عرفانی، که آمیخته به آداب و مناسک ریاضت و تزکیه و تخلیه نفس است، روح خود را از علائق مادی و تمایلات حیوانی خلاص و رها نماید، تا بتواند دوباره به اصل و منشأ خود، یعنی خدا و حقیقت مطلق برسد. «پیشین»
در عرفان هندی در دین هندوی قدیم، خدا را به عنوان روح کلی جهان، و بنام برهمن و روح جزئی انسان را بنام «آتمن» خواندهاند هدف اصلی عارف هندی در مذهب قدیم هندو اینست که، از راه ریاضت و ترک دنیا آتمن را به برهمن متصل گردانند.. یعنی روح انسانی را به روح جهانی برسانند. در دین بودائی ، که در قرن ششم پیش از میلاد به وسیله بودا تشریع شده است، عارفان آن حقیقت کلی و روح جهانی (خدا) را بنام نیروانا خواندهاند. نیروانا همان است که ، عارفان مناطق قدیم شرقی ایران اسلامی، مانند با یزید و ابوسعید ابی الخیر، آن را به عنوان مقام و متربهی «فنا» نامیدهاند. (جان، ناس، 1344، ص 102)
بعضی از دین شناسان گفتهاند: عقیدهی اینکه روح انسان از منشاء اصلی جدا شده و تنزل کرده، و باید از راه تزکیه و تجلیهی نفس دوباره به مبدأ اصلی متصل شود، از عقیدهی «گنوستی سزم» مکتب فلسفی نو افلاطونی مدرسهی عرفان، اسکندریه یوننی در عرفان اسلامی نفوذ و سرایت کرده است. پیشوای فلسفهی عرفانی نوافلاطونی در اسکندریه «فلوطین» بوده است. (یوسف فضائی، 1356 ص 46)
آئین قربانی :
قربانی در اصطلاح کلی در علوم ادیان، گرفتن زندگی موجود زنده است اعم از انسان، حیوان یا نبات، از راه کشتن، سوزاندن، دفن کردن یا خوردن، به منظور تقرب به خدایان و جلب نظر آنان لفظ قربانی در عربی که مأخوذ از ریشه قرب به معنی نزدیکی است، میرساند که در همه قربانیها نزدیکی جستن به خدایان یا قوای طبیعی مورد نظر بوده است.
قصد از قربانی یا تقرب به خدایان، گاه این بوده است که از راه قربانی و تقدیس شی قربانی شده، از نیروی خدایی بهرور شود. و انسان در نتیجه خوردن آن این قدرت خدائی را به جسم انتقال دهد. و گاه این بوده است که ضعف بشری را برطرف سازد و بسیاری از اقوام چیزی را که بدین منظور قربانی میکردند، دست نمی زدند و آنرا به دور میانداختند. در حال حاضر نیز قربانی به قصد و نیت باطنی افراد در اهداف مختلف به منظورهای مختلف صورت میگیرد.
اقسام قربانی:
قربانی را میتوان بر حسب موضوع قربانی و کیفیت و مقاصد آن به اقسام گوناگون قربانی خونی و غیرخونی تقسیم کرد.
1- قربانی خونی شامل حیوانات از قبیل بر، قوچ، گاو ، گوسفند و شتر و انواع پرندگان میباشد در نزد ادیان ابتدائی و قدیمی و باستان بزرگترین رقم قربانی را قربانی انسانی در برداشت . ولی مطابق روایات تورات و اسلام حضرت ابراهیم (ع) در اقدام اساسی خود، اعلام حرمت و قباحت قربان کردن انسان بود، که در آن زمان میان اقوام مختلف برای خدایان رواج داشته است. ابراهیم (ع) برای منسوخ کردن آن رسم ناروا، مطابق روایات تورات و اسلام به قوم خود گفت که خدا فرمان میدهد یگانه پسرش را برای خدا قربان کند و مدت سه روز آن موضوع را تکرار نمود. پس از آنکه احساسات پیروان خود را برای آن عمل برانگیخت روز سوم پسر خود (مطبق روایات تورات اسحاق و در روایات اسلام اسماعیل) را در جای معینی آماده قربان کردن نمود. در آن وقت گوسفندی از پشت سنگها نمایان گشت و از سوی خدا ندا رسید که خدا قربانی کردن انسان را دوست ندارد. و این دستور یعنی نارضائی خدا از قربان کردن انسان باعث شد که رفته رفته آن رسم متروک و منسوخ گردد، و بجای آن قربانی کردن حیوان معمول شود.
2- قربانی غیر خونی شامل آب، شیر، عسل، روغنهای نباتی و حیوانی، شراب و آبجو بوده است.
فایل ورد 56 ص
دانلود تحقیق سیر تاریخی مسئله غیبت امام زمان
دسته بندی | معارف اسلامی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 29 کیلو بایت |
تعداد صفحات | 36 |
امام غایب
علامة مجلسی ره در جلاء العیون فرموده اشهر در تاریخ ولادیت شریف آن حضرت آن است که در سال 255 هجرت واقع شد و بعضی 56 و بعضی 58 نیز گفتهاند و مشهور آن است که روز ولادت شب جمع پانزدهم ماه شعبان بود و بعضی هشتم شعبان هم گفته اند و باتفاق ولادت آن جناب در سر من رای واقع شد، و باسم و کیفیت با حضرت رسالت صلی الله علیه و آله موافق است و در زمان غیبت اسم آن جناب را مذکور ساختن جائز نیست و حکم آن مخفی است و القاب شریف آن جناب مهدی و خاتم و منتظر و حجه و صاحب است. این بابویه وشیخ طوسی بسندهای معتبر روایت کردهاند که بشر بن سلیمان برده فروش که از فرزندان ابوایوب انصاری بود و از شیعیان خاص امام علی نقی (ع) و امام حسن عسکری (ع) و همسایةایشان بود در شهر سر من رأی، گفت که روزی کافور خادم امام علی نقی به نزد من آمد و مرا طلب نمود، چون به خدمت آن حضرت رفتم و نشستم فرمود که تو از فرزندان انصاری، ولایت و محب ما اهلبیت همیشه در میان شما بوده است از زمان حضرت رسول تا حال و پیوست محل اعتماد ما بودهاید و من تو را انتخاب میکنم و مشرف میگردانم به تفصیلی که به سبب آن بر شیعیان سبقت گیری در ولایت ما و تو را به رازهای دیگر مطلع می گردانم و به خریدن کنیزی میفرستم پس نامة پاکیزه نوشتند به خط فرنگی و لغت فرنگی و مهر شریف خود بر آن زدند و کینه زری بیرون آوردند که در آن دویست و بیست اشرقی بود، فرمودند بگیر این نامه وزرا و متوجه بغداد شو و در چاشت فلان روز بر سر جسد حاضر شد چون کشتیهای اسیران به ساحل رسد جمعی از کنیزان در آن کشتیها خواهی دید و جمعی از مشتریان از و کیلان امراء بنی عبا و قلیلی از جوانان عرب خواهی دید که بر سر اسیران جمع خواهند شد پس از دور نظر به برده فروشی که عمر و بن یزید نام دارد در تمام روز تا هنگامیکه از برای مشترین ظاهر سازد کنیزکی را که فلان و فلان صفت دارد و تمام اوصاف او را بین فرمود و جامةحریر آکنده پوشیده است و ابا و امنتاع خواهد نمود آن کنیز از نظر کردن مشتریان و دست گذاشتن به او خواهی شنید که از پس پرده صدای روی از او ظاهر می شود، پس بدانکه به زبان رومی میگوید وای که پردة عفتم دریده شد، پس یکی از مشتریان خواهد گفت که من سیصد اشرفی میدهم به قیمت این کنیز، عفت او در خریدن مرا راغبتر گردانید، پس آن کنیز بلغت عربی خواهند گفت به آن شخص که اگر به زی حضرت سلیمان بن داود ظاهر شوی و پادشاهی او را بیابی من به تو رغبت نخواهم کدر مال خود را ضایع مکن و به قیمت من مده. پس آن برده فروش گوید که من برای تو چه پاره کنم که به هیچ مشتری راضی نمیشود و آخر از فروختن تو چارهای نیست، پس آن کنیزک گوید که چه تعجیل میکنی البته باید مشتری به هم رسد که دل من با و میل کند و اعتماد بر وفا و دیانت او داشته باسم. پس در این وقت تو برو به نزد صاحب کنی و بگو که نامهای با من هست که یکی از اشراف و بزگواران از روی ملاطفت نوشتهای به لغت فرنگی و خط فرنگی و در آن نامه کرم و سخاوت و وفاداری و بزرگواری خود را وصف کرده است، این نامه را به آن کنیز بدن که بخوابند اگر به صاحب این نامه راضی شود من از جانب آن بزرگ وکیلم که این کنیز را از برای او خریداری نمایم. بشر بن سلیمان گفت که آنچه حضرت فرموده بود واقع شد و آنچه فرموده بود همه را به عمل آوردم. چون کنیز در نامه نظر کرد بسیار گریست و گفت به عمر بن یزید که مرا به صاحب این نامه بفروش و سوگند های عظیم یاد کردند که اگر مرا به او نفروشی خود را هلاک میکنم پس با او در باب قیمت گفتگوی بسیار کردم تا آنکه به همان قیمت راضی شد که حضرت امام علی نقی (ع) به من داده بودند پس زر را دادم و کنیز را گرفتم و کنیز شاد و خندان شد و با من آمد به حجرهای که در بغداد گرفته بودم و تا بحجره رسید نامة امام را بیرون آورد و میبوسید و بر دیدهها میچسبانید و بر روی زمین میگذاشت و به بدن میمالید، پس من از روی تعجب گفتم نامهای را میبوسی که صاحبش را نمیشناسی، کنیز گفت ای عاجر کم معرفت ببزرگی فرزندان و اوصیای پیغمبران گوش خود به من بسپارد و دل برای شنیدن سخن من فارغ بدار تا احوال خود را برای توشرح دهم. من ملیکه دختر شیوهای فرزند قیصر پادشاه رومم و مادرم از فرزندان شمعون بن حمون بن الصفا وصی حضرت عیسی (ع) است ترا خبر دهم بامر عجیب: بدانکه جدم قیصر خواست که مرا به عقد فرزند برادر خود درآورد و در هنگامیکه سیزده ساله بودم پس جمع کرد در قصر خود از نسل حواریون عیسی و از علمای نصاری و عباد و ایشان سیصد نفر و از صاحبان قدر و منزلت هفتصد کسی و از امرای لشکر و سرداران عسکر و بزرگان سپاه و سرکردهای قبائل چهار هزار نفر، فرمود تختی حاضر ساختند که در ایام پادشاهی خود بانواع جواهر مرصع گردانیده بود و آن تخت را بر روی چهل پایه تعبیه کردند و بتها و تعبیه کردند و تبها و چلیپاهای خود را بر بلندیها قرار دادند و پسر برادر خود را در بالای تخت فرستاد، چون کشیشان انجیلیها را بر دست گرفتند که بخوانند بتنها و چلیپاها سرنگون همگی افتادند بر زمین و پاهای تخت خراب شد بر زمین افتاد و پسر برادر ملکه از تخت افتاد و بیهوش شد، پس در آن حال رنگهای کشیشان متغیر شد و اعضایشان بلرزید. پس بزرگ ایشان به جدم گفت ای پادشاه ما را معاف دار از چنین امری که به سبب آن نحوستها روی نمود که دلالت میکند بر اینکه دین مسیحی به زودی زائل گردد. پس جدم این امر را به فال بد دانست و گفت به علماء و کشیشان که این تخت را بار دیگر بر پا کنید و چلیپاها را به جای خود قرار دهید. و حاضر گردانید برادر این برگشته روزگار بدبخت را که این دختر را به او ترویج نمائیم تا معاونت آن برادر دفع خوست این برادر بکند.
چون چنین کردند و آن برادر دیگر را بر بالا تخت بردند، و چون کشیشان شروع به خواندن انجیل کردند باز همان حالت اول روی نمود و نحوست این برادر و آن برادر برابر بود و سر این کار را نداشتند که این از سعادت سروری است نه نحوست آن دو برادر، پس مردم متفرق شدند و جرم غمناک به حرم سرای بازگشت و پردههای خجالت در آویخت، چون شب شد بخواب رفتم و در خواب دیدم که حضرت مسیح و شمعون و جمعی از حواریون در قصر جدم جمع شدند و منبری از نور نصب کردند که از رفعت بر آسمان سربلندی می کرد و در همان موضع تعبیه کردند که جرم تخت را گذاشته بود. پس حضرت رسالت پناه محمد (ص) با وصی و دامادش علی (ع) و جمعی از امامان و فرزندان بزرگواران ایشان قصد را به قدوم خویش منور ساختند پس حضرت مسیح به قدوم ادب از روی تعظیم و اجلال به استقبال حضرت خاتم الانبیاء (ص) شتافت و دست در گردن مبارک آن جماب در آورد، پس حضرت رسالت پناه (ص) فرمود که یا روح الله آمدهایم که ملیکه فرزند وصی تو شمعون را برای این فرزند سعادتمند خود خواستگاری نمائیم و اشاره فرمود به ماه برج امامت و خلافت حضرت امام حسن عسکری (ع) فرزند آن کسی که تو نامهاش را به من دادی پس حضرت نظر افکند به سوی حضرت شمعول و فرمود شرف دو جهانی به تو روی آورده، پیوند کن رحم خود را برحم آل محمد. پس شمعون گفت که کردم، پس همگی بر آن منبر برآمدند و حضرت رسول (ص) خطبه ای انشاء فرمودند و با حضرت مسیح مرا به حسن عسکری (ع) عقد بستند و حضرت رسول (ص) با حواریون گواه شدند، چون از آن خواب سعادت مآب بیدار شدم از بیم کشتن آن خواب را برای جدم نقل نکردنم و این گنج را یگان را در سینه پنهان داشتم و آتش محبت آن خورشید فلک امامت روز بروز در کانون سینه ام مشعل میشد و سرمایة صبر و قرار ما به باد فنا میداد تا به حدی که خوردن و آشانیدن بر من حرام شد و هر روز چهره کافی میشد و بدن میکاهید و آثار عشق نهانی در بیرون ظاهر میگردید، پس در شهرهای روم طبیبی نماند مگر آنکه جدم برای معالجة من حاضر کرد و از دوای درد من از او سئوال کرد و هیچ سودی نمیداد. چون از علاج درد من مأیوس ماند روزی به من گفت ای نور چشم من آیا در خاطرت چیزی و آرزوئی در دنیا هست که برای تو به عمل آورم؟ گفتم ای جد من درهای فرج بر روی خود بسته میبینیم اگر شکنجه و آزار از اسیران مسلمانان که در زندان توند دفع نمائی و بندها و زنجیرها از ایشان بگشائی و ایشان را آزاد کنی امیدوارم که حضرت مسیح و مادرش عایتی به من بخشند، چون چنین کرد اندک صحتی از خود ظاهر ساختم و اندک طعامی تناول نمودم پس خوشحال و شاد شد و دیگر اسیران مسلمان را عزیز و گرامی داشت. پس بعد از چهارده شب در خواب دیدم که بهترین زنان عالمیان فاطمة زهرا (س) بدیدن من آمد و حضرت مریم با هزار کنیز از حوریان بهشت در خدمت آن حضرت بودند، پس مریم به من گفت این خاتون بهترین زنان و مادر شوهر تو امام حسن عسکری (ع) است. پس به دامنش درآویختم و گریستم و شکایت کردم که امام حسن (ع) به من جفا میکند و از دیدن من ابا می نماید، پس آن حضرت فرمود که چگونه فرزند من به دیدن تو بیاید و حال آنکه به خدا شرک میآوری و بر مذهب ترسائی و اینک خواهرم مریم و دختر عمران بیزاری میجوید به سوی خدا از دین تو اگر میل داری که حق تعالی و مرم از تو خشنود گردند و امام حسن عسگری (ع) به دیدن تو بیاید پس بگو: اشهدان لا اله الا الله و آن محمد رسولالله چون به این دو کلمة طیبه تلفظ نمودم حضرت سیده النساء مرا به سینة خود چسبانید و دلداری فرمود و گفت اکنون منتظر آمدن فرزندم باشد که من او را به سوی تو میفرستم. پس بیدار شدم و آن دو کلمه طیبه را بر زبان میراندم و انتظار ملاقات گرامی آن حضرت میبردم، چون شب آینه در آمد به خواب رفتم خورشید جمال آن حضرت طالع گردید گفتم ای دوست من بعد از آنکه دلم را اسیر محبت خود گردانیدی چرا از مفارقت جمال خود مرا چنین جفا دادی؟ فرمود که دیر آمدن به نزد تو نبود مگر برای آنکه مشرک بودی اکنون که مسلمان شدی هر شب به نزد تو خواهم بود تا آنکه حق تعالی ما و تو را در ظاهر یکدیگر برساند و این هجران را به وصال مبدل گرداند، پس از آن شب تا حال یک شب نگذشته است که درد هجران مرا به شدت وصال دوا نفرماید. بشر بن سلیمان گفت چگونه در میان اسیران افتادی؟ گفت مرا خبر داد امام حسن عسکری (ع) در شبی از شبها که در فلان روز جدت لشکری به جنگ مسلمانان خواهد فرستاد، پس از عقب ایشان خواهد رفت، تو خود را در میان کنیزان و خدمتکاران بینداز به هیئتی که تو را نشناسند و از پی جد خود روانه شو و از فلان راه برو چنان کردم طلایه لشکر مسلمانان به ما برخوردند و ما را اسیر کردند و آخر کار من آن بود که دیدی و تا حال کسی به غیر از تو ندانسته است که من دختر پادشاه رومم و مردی پیر که در غنیمت من بحصة او افتادم از نام من سوال کردن و گفتم نرجس نام دارم، گفت این نام کنیزان است. بشر گفت این عجیب است که تو از اهل فرنگی و زبان عربی را نیک میدانی؟ گفت از بسیاری محبتی که جدم نسبت به من داشت می خواست مرا به یاد گرفتن آداب حسنه بدارند، زن مترجمی را که زبان فرنگی و زبان عربی هر دو میدانست مقرر کرده بود که هر صبح و شام می آمد و لغت عربی به من آموخت تا آنکه زبانم به این لغت جاری شد. کلینی و این بابویه و شیخ طوسی و سید مرتضی و غیرایشان از محمد بین عالی شأن سندهای معتبر روایت کردهاند از حکیمه خاتون که روزی حرت امام حسن عسکری (ع) به خانة من تشریف آوردند و نگاه تندی به نرجس خاتون کردند، پس عرض کردم که اگر شما را خواهش او هست به خدمت شما بفرستم، فرمود که ای عمه این نگاه تند از روی تعجب بود زیرا که در این زودی حق تعالی از او فرزند بزرگواری بیرون آورد که عدل را پر از عدالت کند بعد از آنکه پر شده باشد از ظلم و جور، گفتم او را بفرستم به نزد شما؟ فرمود که از پدر بزرگوارم رخصت بطلب در این باب حکیمه خاتون گوید که جامه های خود را پوشیدم و به خانة برادرم امام علی نقی (ع) رفتم، چون سلام کردم و نشستم بیآنکه من سخنی بگویم حضرت از ابتدا فرمود که ای حکیم نرجس را بفرست برای فرزندم، گفتم ای سید من، من از همین مطلب به خدمت تو آمدن که در این امر رخصت بگیریم فرمود: که ای بزرگوار صاحب برگت خدا میخواهد که تو را در چنین ثوابی شریک گردند و بهرة عظیمی از خیر و سعادت به تو کدامست فرماید که تو را واسطةچنین امری کرد. حکیمه گفت: بزودی به خانه خود برگشتیم و زفاف آن معدن فتوت و سعادت را در خانة خود واقع ساختم. بعد از چند روزی آن سعد اکبر را با آنزهره منظر به خانة خورشید انور یعنی والد مطهر او بردم و بعد از چند روز آن آفتاب مطلع امامت در مغرب عالم بقاء غروب نمود و ماه برج خلافت امام حسن عسکری (ع) در امامت جانشین او گردید، و من پیوسته به عادت مقرر زمان پدر به خدمت آن امام البشر میرسیدم. پس روزی نرجس خاتون آمد و گفت ای خاتون پا دراز کن که کفش از پایت بیرون کنم، گفتم توئی خاتون و صاحب من بلکه هرگز نگذارم که تو کفش از پای من بیرون کنی و مرا خدمت کنی بلکه من تو را خدمت میکنم و منت برد دیده می نهم، چون امام حسن عسگری (ع) این سخن را از من شیند گفت خدا تو را جزای خیز دهد ای عمه: پس در خدمت آن جناب نشستم تا وقت غروب آفتاب پس صدا زدم به کنیز خود که بیاور جامع های مرا تا بروم، حضرت فرمود ای عمه امشب نزد ما باش که در این شب متولد می شود فرزند گرامی که حق تعالی به او زنه میگرداند زمین را به علم و ایمان و هدایت بعد از آن که مرده باشد به شیوع کفر و ضلالت، گفت کی به هم میرسد ای سید من و من در نرجس هیچ اثر حملی نمییابم، فرمود که از نرجس به هم میرساند از دیگری . پس چیستم پشت و شکم نرجس را و ملاحظه کردم هیچگونه اثری نیافتم، پس برگشتم و عرض کردم حضرت تبسم فرمود و گفت چون صبح شود اثر حمل بر او ظاهر خواهد شد و مثل او مثل مادر موسی است که تا هنگام ولادت هیچ تغییری بر او ظاهر نشد واحدی بر حال او مطلع نگردید زیرا که فرعون شکم زنان حامله را می شکافت برای طلب حضرت موسی و حال این فرزند نیز در این امر شبیه است به حضرت موسی و در روایت وارد شده که حکمیه خاتون گفت که بعد از سه روز از ولادت حضرت صاحبت الامر (ع) مشتان لقای او شدم رفتم به خدمت حضرت امام حسن عسکری (ع) پرسیدم که مولای من کجا است؟ فرمود که سپردم او را به آن کسی که از ما و تو به او احق و اولی بوده چون روز هشتم شود بیا به نزد ما و چون روز هفتم رفتم گهوارهای دیدم بر سر گهواره دویدم مولای خود را دیدم چون ماه شب چهارده بر روی من می خندید و تبسم میفرمود، پس حضرت آواز داد که فرزند مرا بیاور چون به خدمت آن حضرت بردم زبان در دهان مبارکش گردانید و فرمود که سخن بگو ای فرزند ، حضرت صاحبت الامر (ع) شهادتین فرمود و صلوات بر حضرت رسالت پناه و سایر ائمه صلوات الله علیهم فرستاد و بسمالله گفت و آیه ای که گذشت تلاوت فرمود. پس حضرت امام حسن عسکری (ع) فرمود که بخوان ای فرزند آنچه حق سبحانه و تعالی بر پیغمبران فرستاده است پس ابتدا نمود از صحف آدم و به زبان سرمایی خواند و کتاب ادریس و کتاب نوح و کتاب هود و کتاب صالح و صحف ابراهیم و توریه موسی و زبور داود و انجیل عیسی و قران جدم محمد (ص) را خواند پس قصههای پیغمبران را یاد کرد. پس حضرت امام حسن عسکری (ع) فرمود که چون حق تعالی مهدی این است را به من عطا فرمود و ملک فرستاد که او را به سرا پردةعرض رحمانی برند پس حق تعالی به او خطاب نمود که مرحبا به تو ای بندةمن ه تو را خلق کردهام برای یاری دین خود و اظهر امر شریعت خود و توئی هدایت یافتةبندگان من قسم به ذات خودم می خورم که با طاعت تو ثواب میدهم و بنا فرمانی تو عقاب می کنم مردم را و به سبب شفاعت و هدایت تو بندگان را میآموزم و به مخالفت تو ایشان را عقاب میکنم مردم را و به سبب شفاعت و هدایت تو بندگان را میآمرزم و به مخالفت تو ایشان را عقاب میکنم، ای دو ملکه برگردانید او را به سوی پدرش و از جانب من او را سلام برسانید و بگوئید که او در پناه حفظ و حمایت من است او را از شر دشمنان حراست می نمایم تا هنگامی که او را ظاهر نمایم و حق را با او بر پا دارم و باطل را با او سرنگون سازم و دین حق برای من خالص باشد.
فایل ورد 36 ص