دانلود تحقیق معاد در قرآن و روایات
دسته بندی | معارف اسلامی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 37 کیلو بایت |
تعداد صفحات | 32 |
در این مبحث بر آنیم تا پاره ای از مسایل زندگی اخروی و صحنه هایی را که قرآن و روایات برای انسان پس از رستاخیر ترسیم می کند، مورد بررسی قرار دهیم.
دعوت به معاد باوری یکی از ویژگی های ادیان الهی است. قرآن کریم آخرین کتاب آسمانی و هدایت کننده ی بشر به سوی عالم نور و رها کننده ی وی از همه ی پلیدی ها و ظلمت ها و تصدیق کننده ی کتب آسمانی پیشین درباره ی رجوع انسان به سوی خداوند به تفصیل سخن گفته است. بی شک پس از دعوت به توحید، مقوله ای به این اندازه مورد تأکید قرار نگرفته است. شواهد ذیل می تواند اهمیّت معاد را از دیدگاه قرآن کریم نشان دهد:
الف ـ کثرت آیاتی که زندگی آدمی را در برزخ و قیامت توضیح میدهد.
ب ـ معاد باوری از ارکان ایمان است زیرا در کنار ایمان به خداوند قرار گرفته است:
«ذلک یوعظ به من کان منکم یؤمن بالله والیوم الآخر.»(بقره / 232)
و انکار آن در ردیف انکار خداوند واقع شده است:
«قاتلوا الذین لایؤمنون بالله ولا بالیوم الآخر.» (توبه / 29)
و از این روست که دعوت مردم به معاد در سرلوحه ی برنامه ی انبیا بوده است:
«یا معشر الجنّ والانس الم یأتکم رسل منکم یقصّون علیکم آیاتی وینذرونکم لقاء یومکم هذا.» (انعام / 130)
ج ـ خداوند به پیامبر دستور می دهد که بر وقوع قیامت قسم یادکند:
«و یستنبؤنک احقّ هو، قل ای وربّی انّه لحقّ.» (یونس / 53)
«زعم الذین کفروا ان لن یبعثوا، قل بلی وربّی لتبعثنّ.» (تغابن / 7)
د ـ عبث بودن خلقت در صورت منتفی بودن معاد:
«أفحسبتم انّما خلقناکم عبثا وانّکم الینا لاترجعون.» (مؤمنون / 115)
قرآن کریم، در عین آنکه ایمان به معاد را ضروری می شمارد، در مواردی نیز به استدلال بر معاد می پردازد و این مطلب گواه بر منافات نداشتن مقوله های ایمانی با تعقل و خردورزی است. این استدلال ها مبتنی بر خداشناسی است و معادشناسی بدون خداشناسی صحیح و مصون از خطا به انجام نمی رسد. بر این اساس، اسما و صفات ثبوتی خداوند چون حکمت، قدرت، صدق و... یا صفات سلبی هم چون امتناع لهو و ظلم از خداوند، می تواند دلیلی عقلی بر تحقق معاد باشد. بنابراین اصل معاد هم از راه درونْ دینی و هم از راه برونْ دینی (که گاه با هدایت متون دینی به مواد و مقدمات لازم به انجام می رسد) قابل اثبات است. در اینجا به اختصار پاره ای از استدلال های قرآن بر معاد را که مبتنی بر حکمت و عدل الهی است یادآور می شویم:
الف ـ قرآن بقا و جاودانگی و رجوع به سوی خداوند را توجیه کننده ی خلقت آسمان و زمین می داند و حذف معاد را موجب عبث و بیهودگی خلقت عالم می شمارد، در حالی که هم خالق حقّ است و هم خلقت او، و باطل به هیچ روی به طبیعت حق راهی ندارد.
«و ما خلقنا السّموات والارض وما بینهما لاعبین. ما خلقناهما الاّ بالحقّ ولکنّ اکثرهم لایعلمون.» (دخان / 39 ـ 38)
«وما خلقنا السموات والارض وما بینهما الاّ بالحقّ وانّ السّاعة لاتیة.»(حجر / 85)
لعب به افعالی گفته می شود که غایت آن ها خیالی است، نه واقعی; هم چون افعال کودکان که صرفاً از توهم و خیال کودکانه ناشی می شود. و چون افعال لعب صاحب خود را از اعمال واقعی یعنی اعمالی که غایت حقیقی دارند، باز می دارد، از مصادیق لهو به شمار می روند. بر اساس آیه ی یاد شده اگر خلقت عالم، غایتی نداشته باشد و رو به عدم و نیستی برود، وجودش عبث و بیهوده می شود و خداوند منزه از کار عبث و بیهوده است.
خداوند بسیاری از امور را به وجدان و بنیاد اخلاقی آدمی سپرده است، تا خود داوری کرده حق را دریابد. چگونه می توان پذیرفت که انسان عاقلی کاری را انجام دهد و هیچ هدف و مقصدی از آن نداشته باشد. چیزی را بسازد که می خواهد نابودش کند. و یا وقتی از او می پرسند چرا کاری را انجام می دهد توجیهی نداشته باشد. حال که چنین است، خداوند ما را به وجدانمان ارجاع می دهد. شما آدمیان چگونه می توانید کار خداوندی را که علم و قدرتش مطلق و بی نهایت است، عبث و بیهوده تلقی کنید. انکار معاد خلقت خداوند را عبث و بیهوده می نمایاند. پس کل نظام مخلوقات باقی و برقرار خواهد بود.
درباره ی ضرورت معاد و جاودانگی آدمی و ملازمه ی نفی معاد با عبث و بیهودگی آمده است:
«أفحسبتم انّما خلقناکم عبثا و انّکم الینا لاترجعون.» (مؤمنون / 115)
بنابراین، یا توجیه کننده ی خلقت آسمان ها و زمین و از جمله انسان، بازگشت به سوی خداوند و جاودانگی است و یا توجیه کننده ی خلقت آسمان و زمین، وجود انسان و توجیه گر وجود انسانی جاودانگی اوست. اما به نظر می رسد که نظریه ی اول را شواهد بیش تری تأیید می کند. فی المثل، از پاره ای آیات چنین به دست می آید که همه ی حیوانات از جاودانگی شخصی برخوردارند، هر چند به تفصیل در کیفیت زندگی اخروی آن ها سخن نرفته است:
«وما من دابَّة فی الارض ولا طائر یطیر بجناحیه الاّ امم امثالکم ما فرّطنا فی الکتاب من شیء ثمّ الی ربّهم یحشرون.» (انعام / 38)
بر اساس این آیه، همان طور که در دنیا حیوانات در بسیاری از جنبه های حیاتی هم چون دفع ضرر، جلب منفعت ،و جنبه های اخلاقی مانند حیله گری، جرأت، جبن و... باآدمی شباهت دارد، در جاودانگی و حشر به سوی خداوند نیز چنین اند. شاهد دیگر بر این سخن آیه ی «و اذا العشار عطّلت. واذا الوحوش حشرت» (تکویر / 5 ـ 4)است.
هم چنین آیاتی بر این معنا دلالت دارد که سنگ ها، بت ها و همه ی مخلوقاتی که شریک خدا پنداشته می شدند در قیامت حاضر و به جهنم ریخته می شوند و آسمان و زمین با نظام دیگری بر پا خواهد شد. همه ی این شواهد حکایت از جاودانگی همه ی موجودات و منتفی بودن نابودی و اضمحلال آن ها می کند. بنابراین اگر انعدام موجودی مستلزم عبث بودن خلقت آن است، هیچ موجودی از میان نخواهد رفت و با انتقال از دنیا به چهره ی اخروی در قیامت حاضر خواهد بود.
ب ـ قرآن کریم حذف معاد را مستلزم ظلم و بی عدالتی می شمارد و چون ظلم منتفی است، پس معاد به ضرورت ثابت و محقق است.
دو دلیل یاد شده را می توان از آیه ی بیست و دوم سوره ی جاثیه دریافت:
«وخلق الله السموات والارض بالحقّ و لتجزی کلّ نفس بما کسبت وهم لایظلمون. {جاثیه / 22}
بر این اساس، خلقت آسمان و زمین برای آن است که طاعت پاس داشته شود و به معصیت و ناپاکی کیفر عادلانه داده شود. عدل الهی به پادارنده ی عالمی است که در آن هر انسانی جزای عمل خویش را بازیابد و چون دنیا نه از نظر وجودی می تواند چنان عالمی باشد و نه از نظر تجربی چنین عالمی است، پس عالمی جز دنیا در کار است و آن سرای آخرت است. پس انکار کنندگان آخرت و بدکاران چه بد گمان می کنند که زندگی و مرگ آنان مانند زندگی و مرگ مؤمنان و درست کاران است:
«ام حسب الذین اجترحوا السّیّئات ان نجعلهم کالّذین امنوا وعملوا الصالحات سواء محیاهم ومماتهم، ساء مایحکمون.» (جاثیه / 21)
«افنجعل المسلمین کالمجرمین. ما لکم کیف تحکمون.» (قلم / 36 ـ 35)
از این رو قرآن کریم به آدمیان هشدار می دهد که به عاقبت کار مجرمان بیندیشند و در زمین سیاحت کنند و دریابند که خداوند چگونه مجرمان را به سبب اعمالشان در دنیا مجازات می کند. پس در نظام هستی ظلم و ناپاکی بی جزا نمی ماند و چون هر ظلمی در دنیا کیفر و هر نیکی و طاعتی پاداش داده نمی شود، پس وجود عالم آخرت ضروری و لازم است; بنابراین آیاتی که بشر را به سیاحت در زمین فرا می خواند، او را به سوی نوعی دلیل تجربی بر جزای اعمال در نظام هستی سوق می دهد:
«قل سیروا فی الارض فانظروا کیف کان عاقبة المجرمین.» (نمل / 69)
اما آنچه در قرآن بسیار بدان توجه شده است، استبعاد منکران معاد از دوباره زنده شدن است. به گمان آنان احیای مجدد آدمیان کاری غیر ممکن است; هر چند هیچ دلیلی بر امتناع آن ندارند:
«وقالوا ما هی الاّ حیاتنا الدّنیا نموت ونحیا وما یهلکنا الاّ الدّهر، وما لهم بذلک من علم ان هم الاّ یظنّون.» (جاثیه / 24)
این استبعاد مستقیماً متوجه احیای دوباره ی ابدان از هم پاشیده شده است; یعنی کافران چه از وجود روح و تجرد آن اطلاع داشتند یا نداشتند، دعوت انبیا را چنین می فهمیدند که روزی ابدان پوسیده شده انسان جمع و دوباره زنده خواهد داشت و این برای آنان بسیار عجیب بود:
«وقالوا أَءِذا کنّا عظاما ورفاتا أَءِنّا لمبعوثون خلقا جدیداً.» (اسراء / 49)
«ویقول الانسان أَءِذا ما متّ لسوف اخرج حیّا.» (مریم / 66)
و از این رو گاهی معاد را از مقوله ی اساطیر یا سحر می شمردند:
«ولئن قلت انّکم مبعوثون من بعد الموت لیقولنّ الّذین کفروا ان هذا الاّسحر مبین.» (هود / 7)
قرآن کریم گوشزد می کند که برانگیخته شدن ابدان به دست توانای ربوبی جای تعجب ندارد و شگفتی در شک و تردید منکران معاد است:
«وان تعجب فعجب قولهمْ أَءِذا کنّا ترابا أَءِنّا لفی خلق جدید.» (رعد / 5)
آن گاه از راه های متفاوتی به این استبعاد پاسخ می گوید:
الف ـ در دسته ای از آیات قدرت نامتناهی خداوند را تذکر می دهد; به طوری که در ساحت قدرت نامتناهی او هیچ کاری آسان تر از کار دیگر نیست و ایجاد هر امر ممکن مقدور خداوند است و معاد جسمانی و برانگیخته شدن آدمیان ممکن است نه ممتنع. پس خداوند نه فقط آدمیان که سرای قیامت را نیز برپا خواهد کرد:
فایل ورد 32 ص
دانلود تحقیق تفسیر سوره آل عمران
دسته بندی | معارف اسلامی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 84 کیلو بایت |
تعداد صفحات | 132 |
اهل تحقیق در اسم «الله» با هم اختلاف دارند که آیا از معنایی مشتق شده است یا نه؟ عده زیادی از آنها معتقدند که از معنایی اشتقاق پیدا نکرده است و اسم «الله» فقط به خداوند سبحان اختصاص دارد، و همانند اسم علم در مورد غیر خداوند می باشد و هنگامی که این لفظ به گوش اهل معرفت می رسد، فهم و علم آنها به سراغ معنایی غیر از وجود خداوند سبحان نمی رود. و حق این کلمه آن است که همراه با شهود قلبی باشد، لذا انسان هنگامی که با زبانش «الله» گفت و یا با گوش خود آن را شنید، با قلبش هم شهادت به «الله» بدهد.
و همچنان که این کلمه به معنایی جز «الله» دلالت نمی کند، مشهود گوینده آن نیز نباید جز «الله» باشد، پس با زبانش «الله» بگوید و با دلش به «الله» علم پیدا نماید و با قلب خود «الله» را بشناسد و با روح خود «الله» را دوست بدارد و با باطنش «الله» را ببیند و با ظاهر خود در پیشگاه خداوند تملق نماید و با سر خویش، به حقیقت «الله» برسد و احوال خود را برای «الله» و در راه او صرف نماید به گونه ای که در اعمالش، نصیب و بهره ای جز برای خدا نباشد و هنگامی که در نزدیکی حالتی قرار گرفت که محو در «الله»، برای او و به وسیله او شد، خداوند سبحان، با رحمت خویش، جبران نقایص او نموده و با گفتن «الرحمن الرحیم» موجب می گردد که جلوی تلف شدن آنها گرفته شده و باقی بمانند و قلبهایشان پاکیزه گردد، لذا لطف و مهربانی، سنتی از جانب خداوند سبحان است تا اولیاء او به طور کلی فانی نشده و از بین نروند.
آیه 1 و2: الم* الله لا اله الا هو الحی القیوم
با گفتن «الف» اشاره به این نمود که در همه حالات، تو را کفایت می کند، زیرا تو در اسارت غفلت بوده و صلاح و رشد خود را نمی توانی پیدا نمایی و او نقایص تو را برطرف کرده و یاری او تو را کفایت می نماید، پس بدون درخواست تو- بلکه بدون اینکه از حالت خبر داشته باشی- تو را کفایت می نماید، بدون اینکه بفهمی و به تو عطا می نماید، بدون اینکه درخواست نمایی.
«لام»، اشاره به لطف او به توست در نهان سر و درون تا جایی که محل منت را بر تو آشکار نمی نماید، مکانی که تو را در آنجا تثبیت و پابرجا نموده است. و «میم» اشاره به موافقت جریان تقدیر الهی با متعلقات خواسته ؟؟ اولیاء الهی است، لذا در دنیا چیزی حرکت نمیکند و ذره ای ظاهر نمی شود، مگر اینکه مورد رضایت آنهاست، تا جایی که اگر فردی در مورد سخن خداوند یعنی «کل یوم هو فی شأن[1]» بگوید: مقصود از شأن در این آیه، محقق کردن مراد و مقصود اولیاء الهی است، سخنی دور از حقیقت بیان نکرده است.
و گفته می شود: از قلبت- با شنیدن این حروف مقطعه که برخلاف عادت مردم در محاوره و گفتگوست- که قلب از موهومات و معلومات خالی شد و سر و باطن از امور عادی و معهود پاک شد، این اسم یعنی «الله» بر قلب مقدس از هر بیگانه و باطن پاک شده از هر کیفیتی، وارد می گردد، پس فرمود: «الم الله لا اله الا هو الحی القیوم» او، کسی است که کار لهو نمی کند تا شما را از یاد ببرد و کار سهو نمی نماید تا از انجام کارهایش جا بماند، لذا او در همه احوال، مراقب سر و باطن شماست، اگر در خلوت باشید، مراقب شماست و اگر در میان مردم هم باشید، باز مراقب شماست و به طور خلاصه- در هر حالتی که باشید- او علاقمند به شماست.
(قسمتی از) آیه3: نز علیک الکتاب بالحق
ای محمد (ص) تو نمی دانی که کتاب چیست و قصه دوستان را نمی دانی، اما خداوند از روز ازل تو را اختیار نمود و به تو امری را القا کرد که منشأش عجیب، برهانش آشکار و محل و مکانش عزیز است.
(ادامه) آیه3: مصدقاً لما بین یدیه
یعنی آنچه را که به تو وعده داده، در کتاب، بر زبان انبیاء (ع) محقق نموده است.
(ادامه) آیه 3 و (قسمتی از) آیه4: و انزل التوراه و الانجیل* من قبل هدیً للناس و انزل الفرقان
یعنی ما هر چند که قبل از تو کتابهایمان را بر پیامبران نازل کردیم، اما در هیچ کتابی، از نام و یاد تو خالی نگذاشتیم، سراینده آنها (عرفا) گفته است:
و در نزد من برای دوستانی که غایب هستند
ورق هایی است که عنوان آن، ذکر و یاد توست
و همچنان که به واسطه تو، نور انبیاء را کامل و تمام کردیم، با یاد تو، همه آنچه را که از ذکرها نازل کرده بودیم، زینت دادیم.
(ادامه) آیه4: ان الذین کفروا بآیات الله لهم عذاب شدید و الله عزیز ذوانتقام
و او در نهایت حجاب است، اما آنها درک نمی کنند و خداوند بر اولیایش عزیز بوده و از دشمنانش، انتقام گیرنده است، عزیزی است که هر فردی او را می خواهد، اما- در بیشتر وقت ها- کسی او را نمی یابد.
آیه5: ان الله لایخفی علیه شیئ فی الارض و لا فی السماء
بنده هیچ نفسی نمی کشد مگر اینکه خداوند سبحان و متعال، آن را محاسبه می نماید و در آسمان و زمین هیچ ذره ای حاصل نمی گردد مگر اینکه خداوند سبحان، ایجاد کننده و خالق آن است و هیچ کس، به صفتی متصف نمی گردد مگر اینکه او متولی آن است.
مطالب فوق برای عموم مردم بود، اما برای خواص: هیچ کس حاجتی را به سوی او نمی برد مگر اینکه او برآورده کننده آن است و هیچ فردی در سیر نزولی به او رجوع نمی کند، مگر اینکه او آن را کفایت می کند.
(قسمتی از) آیه 6: هو الذی یصورکم فی الارحام کیف یشاء
این مسئله در موردی است که از جهت خلقت زایل نشده باشد، و او کسی است که از روز ازل، حالات شما را هر طور که خواسته، مقدر نموده است و این مورد، در جایی است که از جهت قضا و قسمت، زایل نگردیده است.
(ادامه) آیه6: لا اله الا هو العزیز الحکیم
حکم او به دنبالش نقص نمی آید و مقدرات او در معارضه با اهمال و ترک قرار نمی گیرد.
آیه7: هو الذی انزل علیک الکتاب منه آیات محکمات هن ام الکتاب و اخر متشابهات فاما الذین فی قلوبهم زیغ فیتبعون ماتشابه منه ابتغاء الفتنه و ابتغاء تأویله و ما یعلم تأویله الا الله و الراسخون فی اللم یقولون آمنا به کل من عند ربنا و ما یذکر الا اولو الالباب.
خطاب به آنان را به دو نوع انجام داد، یک بخش که ظاهر بوده و تنزیلش واضح است و بخشی دیگر برای محفوظ نگهداشتن اسرار از فاش شدن آن برای بیگانگان است. روش علماء، یافتن معنای آیات بر طبق اصول و مبانی آن است، آنچه را که وفق آن باشد، قابل قبول و چیزی که فکر و اندیشه در آن راهی ندارد به عالم غیب واگذار می کنند.
و راه اهل اشاره و فهم، شنیدن با حضور قلب است، لذا آنچه که از روشنایی های تعاریف به فهم های آنها خطور می کند، اشارات کشف را بر آن بنا می کنند.
اگر از آنها خواسته شد که به ستر و پوشش و طی کردن سر و باطن ادامه دهند، از حرف زدن پرهیز می کنند، و اگر به آنها دستور داده شد که اظهار نموده و منتشر کنند، حق را بیان نموده و چیزهایی را که در عالم غیب دیده اند، بیان می کنند، اما کسانی که مؤید به نور بصیرت هستند، با شعاع خورشید فهم، روشن می گردند و اما افرادی که لباس شک پوشیدهاند و از لطایف حقیقت محروم شده اند، احوال آنها تقسیم گردیده و ظن و گمان به سوی آنها حمله ور می شود و در وادی شک و تردید رها می گردند و جز به جهل و شک آنها چیز دیگری اضافه نمی شود.
سخن خداوند که فرمود: «و ما یعلم تأویله الا الله» یعنی و کسی که علم خود را از خدا بداند، ایمانش بدون احتمال وجود ذهن هایی است که تأویل را جایز بداند بلکه بالاتر از این، بدون اینکه تصریح به ظهور این امر نماید. اما افرادی که صاحب عقل های روشن می باشند، به جهت ظهور دلایل و احکامی که تحصیل کرده اند، متذکر این مسئله هستند.
آیه8: ربنا لاتزع قلوبنا بعد اذهدیتنا وهب لنا من لدنک رحمه انک انت الوهاب
به قربشان اضافه نگردید مگر اینکه ادبشان افزون شد و پناه بردن به دوری از اسباب مادی و دنیوی، قوی ترین وسیله برای رعایت ادب است.
آیه9: ربنا انک جامع الناس لیوم لاریب فیه ان الله لایخلف المیعاد
امروز، دوستان را بر سفره قرب جمع نمود و فردا (روز قیامت) همه را در محل دادن پاداش و کیفر جمع می کنند، امروز باطن ها را برای کشف جلال و جمال جمع می کند و فردا (روز قیامت) بدنها و ظواهر را برای دیدن حالات و سختی آنچه که از آن احوال خبر داده، جمع خواهد نمود.
آیه10: ان الذین کفروا لن تغنی عنهم اموالهم و اولادهم من الله شیئاً و اولئک هم وقود النار
نه فدیه ای به حال آنها سودی دارد و نه ثروت می تواند عذاب را از آنها دفع نماید و نه مالی از آنها قبول می گردد و نه حجابی از آنها مرتفع می شود و نه حرفی از آنها شنیده می شود، به وسیله آنها آتش جهنم شعله ور می گردد و طرد نمودن دردناک و دوری و آتش داغ برای آنان است.
آیه11: کدأب آل فرعون و الذین من قبلهم کذبوا بآتنا فاخذهم الله بذنوبهم و الله شدید العقاب
بر اساس سنت بر تجاوز اصرار ورزیدند و ما هم بر طبق سنت خویش بر انتقام از آنها ادامه دادیم، و نه به خاطر اصرار قلع و قمع گردیدند و نه در بخشش طمع ورزیدند، و به خدا قسم که آنها کسانی بودند که بر انجام کارهای خود احساس ندامت کرده و حسرت خوردند، اما موقعی که در را بسته یافتند و دیگر پشیمانی آنها قابل قبول نبود.
آیه12: قل للذین کفروا ستغلبون و تحشرون الی جهنم و بئس المهاد
خداوند به آنها خبر داد که در آن دنیا، سخن گفتن حق را با خود از دست می دهند و در این دنیا هم لذتی از زندگی نمی برند و آنان کسانی هستند که اگر در آخرت از شدت کیفر دیدن، آتش آنها را در بر بگیرد، برایشان سنگین تر است از اینکه در دنیا از خداوند در غیبت به سر برده و دچار حالت تفرقه شوند، اما آنها چشم بصیرت نداشتند و عذاب دردناک را حس نکردند.
آیه13: قد کان لکم فی فئتین التقتافئه تقاتل فی السبیل الله و اخری کافره یرونهم مثلیهم رأی العین و الله یؤید بنصره من یشاء ان فی ذلک لعبره لاولی الابصار
اگر خداوند انجام کاری را اراده نماید، جمعیت زیادی را در چشم گروهی کم جلوه داده و جمعیت کمی را در چشم گروهی دیگر، زیاد جلوه می دهد و موقعی که چشم بصیرت افرادی را بپوشاند، چشم تیزبین ظاهری به حال آنها سودی نخواهد داشت و هنگامی که چشم باطن عده ای را باز نماید، مسدود کردن چشم ظاهری به حال آنها ضرری نخواهد زد.
آیه 14: زین للناس حب الشهوات من الناس و البنین و القناطیر المتقنطره من الذهب و القضه و الحین المسمومه و الانعام و الحرث ذلک متاع الحیاه الدنیا و الله عنده حسن المآب
برخی از مصداق های شهوت و خواسته را بیان نمود، در حالی که مصداق های دیگر نیز در همین معنا و راستا می باشند و فی الجمله، چیزهایی که انسان را از شهود حق در حجاب نگه می دارد، در این آیه بیان شده است.
و سخت ترین مانع در این راه، شهوت خفی است و انجام عبادات به گونه ای که خود شخص از آن لذت ببرد، در نزد عرفا، از جمله موارد شهوت خفی شمرده می شود. از جمله مقاطع مشکل این راه، توقف کردن به آن چیزی از مراتب رب است که نصیب فرد میگردد، مثل اینکه خداوند در حالی که با تو نجوا می کند، به تو نزدیک می شود، و او با هر لطفی، تو را تصفیه می نماید و در ذیل آن نیرنگ های مخفی وجود دارد. و شخصی که به سعادت برسد، شاهد جلال و جمال او خواهد بود در حالت ثابت شدن دراحوالات لطیفش به وسیله او، و آنچه که از فضل و اقبال خداوند به او اختصاص می دهد.
آیه 15: قل أ انبئکم بخیر من ذکلکم للذین اتقوا عند ربهم جنات تجری من تحتها الانهار خالدین فیها و ازواج مطهره و رضوان من الله و الله بصیر بالعباد
خداوند در این آیه، فضیلت و برتری اهل تقوا را بر صاحبان امور دنیوی بیان کرده و فرموده: گروه دوم، تبعیت از آرزوها و هواهای نفسانی کردند و گروه اول دارای درجات عالی هستند و خداوند به بندگانش آگاه است، هر گروهی را به مقصدش و هر دسته ای را به آنچه که نسبت به آن شایستگی دارد، می رساند.
آیه16: الذین یقولون ربنا اننا آمنا فاغفرلنا ذنوبنا وقنا عذاب النار
یعنی به طور کلی به سوی ما منقطع می گردند و با یاد رنج ها و مصیبت ها، در پیشگاه ما به تضرع و زاری می پردازند، اینها از سوی ما به قرب و درجات خاص و بلندمرتبه و قسمتهایی که مورد رضایت باشد، خواهند رسید.
آیه17: الصابرین و الصادیقن و القانتین المنفقین و المستغفرین بالاسحار
صبر به معنای حبس کردن نفس است و دارای سه مرتبه می باشد:
1- صبر بر آنچه که به بنده دستور داده شده است، 2- صبر از آنچه که از آن نهی شده است و 3- صبر به معنای ایستان تحت جریان حکم الهی بر طبق آنچه که او اراده می کند، یا در از دست دادن محبوب یا هجوم آنچه که بنده توانایی مقابله با آن را ندارد.
حال اگر بنده، از این صفت ترقی کرد- بدین معنی که مشقت یا راحتی به او نرسید- این مرتبه، رضا نامیده می شود، نه. و گفته می شود: اینها کسانی هستند که بر امر خداوند صابر بوده و بر آنچه که با خداوند پیمان بسته اند صادقند. و آنها اطاعت کننده و تواضع کننده هستند با جانهایشان، از طریق استقامت کردن در راه محبت الهی و آنها، استغفار کننده اند از همه آنچه که انجام داده اند، چرا که در راه خدا، خود را مقصر می دانند.
و گفته می شود: با قلبهایشان صابر، و با روحشان صادق، و با نفس هایشان متواضع و با زبانشان استغفار کننده اند.
و گفته می شود: بر صدق مقصد و هدف خود صابر، در عهدها صادق و با حفظ حدود، اطاعت کننده و بر اعمال و احوال خود هنگام استیلای سلطنت توحید، استغفار کننده میباشند.
و گفته می شود: «صابرین»، افرادی هستند که بر طلب و خواسته خود صبر کرده اند و از صحنه فرار نکرده و از خستگی خشمگین نشده و از هر راحت و خواسته ای هجرت نمودند. و بر مصیبت ها صبر کردند و شکایت کردن را کنار گذاشتند تا به مولای خود رسیدند و چیزی از موانع دنیا و آخرت نتوانست راه آنها را به مقصد مصدود نماید.
و «صادقین»، افرادی هستند که در طلب خود صداقت داشتند و قصد آن را نمودند و از خود صداقت نشان دادند تا وارد گردند و باز هم صداقت به خرج دادند تا دیدند و باز هم صداقت نشان دادند تا یافتند و باز هم صداقت از خود نشان دادند تا اینکه دیگر خود را ندیدند، لذا ترتیب آن عبارت است از قصد، ورود، شهود، وجود و خمود.
و «قانتین» کسانی هستند که ملازم درگاه الهی گردیدند و بر خوردن اندوه و ناراحتی متداومت نمودند، و چیزهای دوست داشتنی را ترک نموده و صحبت و همراهی را کنار گذاشتند تا به قرب الهی رسیدند.
و «منفقین» اشخاصی هستند که ابتدا از حیث عمل با نفس خویش بخشش نمودند، آنگاه در حد توان خود از اموالشان بخشیدند و سپس با قلب های خود به وسیله درستی حالشان بخشش کردند و در نهایت، با ترک گفتن همه حظ و بهره های دنیوی و اخروی بخشیدند تا در قرب و وصل الهی مستهلک شوند، به خاطر اموری که آنها را به استیصال و بیچارگی کشاند و آنها را از بیخ و بن ریشه کن نمود.
و «مستغفرین» (استغفار کنندگان) از همه اینها، هنگامی که موقع سحر یعنی ظاهر شدن روشنایی به حالت صحو بازگشتند و آن، فجر و طلوع قلبهاست که با وجود آن، فجر دیگری در اقطار زمین ظاهر نخواهد شد.
(قسمتی از) آیه18: شهد الله انه لااله اله هو
یعنی خدا می داند و خبر می دهد و حکم می کند که خدایی جز او نیست، و این شهادت حق برای حق است که او حق می باشد، و اول کسی که شهادت به الله داد، خود او بود، و او در روز ازل با قول و کلام و خطاب خود به این امر شهادت داد و از وجود یگانه و بی نیاز بودن و کمک پایدار و ذات دایم و جلال سرمدی و جمال ابدی خویش خبر داد و فرمود: «شهد الله» سپس در ابدیتش، خداوند شهادت می دهد یعنی برهان ها را بیان کرده و دلایل یقین را ثابت نمود و آیات و نشانه ها را روشن کرد و دلایل و برهان ها را واضح نمود. لذا هر جزئی از هر آن چه خلق کرده و آفریده و از عدم ظاهر نموده و برهر چه از صفات ذاتیه حاصل کرده، از موجودات عینی، و آثاری که در وجود آنها مضمحل نموده و وجودهایی که قابلیت ملاقات با حق را دارند و صفت هایی که در آنها به وجود می آید- او روشن کننده وجود خود و واضح کننده ربوبیت خویش است و بر قدمت خود، شاهد بوده و برای عقول خبر داده که واحد عزیز و ماجد بوده و به بزرگی قدر خود و کمال عزت خویش شهادت داده، زمانی که انکار و کوشش خلقی نبود و عرفانی برای مخلوقی وجود نداشت و عقل و وفاق و کفر و حدثان و غیر و الحاد و شرک و فهم و فکر و آسمان و فضاء و ظلمت و روشنایی نبود و راهی برای پیوستن زوجها (شیء و ضد آن) وجود نداشت و فضل و بخششی به خاطر اختلاف آفت ها نبود.
(ادامه) آیه 18: و الملائکه
شهادت خویش به وحدانیتش را با شهادت فرشتگان تأیید ننمود بلکه آنها را مؤید و سعادتمند نمود موقعی که به آنها توفیق داد و راهنمایی کرد تا به او شهادت دهند، و آنها را به شناخت وحدانیت خود ارشاد نمود.
(ادامه) آیه18: و اولوا العم قائماً بالقسط لا اله الا هو العزیز الحکیم
و صاحبان علم، همان اولیاء بنی آدم هستند، زیرا بزرگی قدرت او را درک کردند و صفت عزت او را فهمیدند و خداوند هم آنها را گرامی داشت به گونه ای که شهادت خود را با شهادت آنان همراه ساخت، و آنها هم از روی شهود عینی و واقعی شهادت دادند، نه از روی ظن و گمان، اگر آنها- امروز در این دنیا- خداوند را از روی ضرورت و به صورت حسی درک نکرده بودند، از روی ظن و حدس به او اعتقاد پیدا نمی کردند، خداوند خود را به آنها شناساند و آنها هم او را شناختند، و خداوند آنها را شاهد بر خود قرار داد و به همین جهت، آنها شهادت دادند و اگر خداوند به آنها نفرموده بود که چه کسی است، آنها نمیتوانستند بفهمند که خداوند کیست.
و اما علماء با روشنی عقل های خود شهادت می دهند و موحدان بعد از خمودشان شهادت می دهند، همچنان که گفته شده:
افرادی که با قهر الهی مستهلک شده اند، به تحقیق که مردند
و بعد از فنا شدنشان، در مورد توحید به سخن در آمدند
و لذا کسی که آنها را به جریان درمی آورد، غیر آنان را برای خودشان آشکار نمی نماید، و آن فردی که قیام کننده از طرف آنها می باشد به آن وضعیتی که در آن قرار دارند، غیر خود آنهاست، آنها وجود داشتند، اما وی آنها را آشکار نمود، سراینده آنها (عرفا) گفته است:
نامه من به سوی شما، یک شب بعد از مرگ من آمد
و من نمی دانستم که بعد از مرگم می توانم بنویسم
و صاحبان علم دارای سلسله مراتب می باشند: 1- دانشمندی که صفتش، وفاق و رهبانیت است، 2- عالمی که وصفش فناء و ربانیت می باشد، 3- صاحب علمی که احکام حلال و حرام الهی را می شناسد، 4- عالمی که اخبار و سنت ها و آثار خداوند را می داند، 5- دانشمندی که علم به کتاب الهی و تفسیر و تأویل و محکم و تنزیل آن را دارد، 6- صاحب علمی که صفات و ویژگی های الهی را می داند و دلایل و برهان های الهی و وحدانیت او را سخنان خود تقویت می نمایند، 7- عالمی که مورد لطف الهی قرار می گیرد تا اینکه خداوند او را در محضر خویش حاصر می کند، سپس او را به حالت مکاشفه می رساند و آنگاه مورد قهر الهی قرار می گیرد، و در نتیجه اسم او باقی و وجودش محو می گردد و حکم الهی وارد شوند و کوبنده و بنده محو و نابود شونده است، سراینده آنها (عرفا) گفته است:
فرزندان حق، صبح کردند در حالی که خالص برای خدا بودند
و ویژگی های خلق در آنها پنهان بود
و اشاره این آیه چیزی جز فانی شدن آنها از احساسشان و هنگام علمشان به نفسهایشان نمیباشد، اما اعمال و وجودشان، مخلوق خداوند است، و آنچه از حالات وجودیشان فهمیده می شود، قبلاً در حکم ازلی الهی وجود داشته است و ذات حق تعالی، وصف به حدوث نمی شود و صفات ذات او نه اتصال به غیر را می پذیرد و نه از ذات وی منفصل میگردد، حق تعالی از هر ضد و مثل و مانند، وصل و فصل، جمع و فرق، عین و خلق، ملک و فلک، رسم و اثر، عبد و بشر، خورشید و ماه، و شبکه و گرد و غبار، منزه و پیراسته است.
(قسمتی از) آیه19: ان الذین عند الله الاسلام
دینی که از ان راضی است و به صاحب آن حکم نموده که بر اساس آن جز اراده و آن را بلند مرتبه می گرداند و با فضل و بخشش با آن برخورد می نماید، دین اسلام است.
و اسلام به معنی اخلاص و تسلیم شدن است، و غیر از آن، مردود بوده و راه نجات بر دارنده آن بسته است.
(ادامه) آیه 19: و ما اختلف الذین اوتوالکتاب الا من بعد ما جاءهم العلم بغیاً بینهم و من یکفر بآیات الله فان الله سریع الحساب
علم به سوی آنها آمد که برایشان حجت بود، نه معرفتی که همراه با بیان و استدلال باشد، و آنها بر انکار خویش اصرار نمودند، زیرا از محل شهود، در حجاب قرار گرفتند.
آیه20: فان حاجوک فقل اسلمت وجهی لله و من اتبعن و قل للذین اوتوالکتاب و الامیین أاسلمتم فان اسلموا قد اهتدوا و ان تولوا فانما علیک البلاغ و الله بصیر بالعباد
با چشم باطن آنها را مطالعه کن تا حال تو در دیدن اختلافات آنها با یکدیگر، متفرق نگردد، چرا که اگر کسی موجودات را با چشم قدرت الهی بنگرد، متوجه می گردد که ایجاد کننده همه- علیرغم آنچه که به هر یک از آنها اختصاص یافته است- یکی است.
در مقابل صدای بلند، با صدای بلند آنها را بخوان، و شاهد تصرفات ما نسبت به آنها از طریق درون باش و زبان خویش را با نصیحت آنان مشغول کن و قلب خود را از سخن آنان خالی نما و باطن خویش را از دیدن آنها جدا کن، چرا که از امور آنها چیزی را جز ابلاغ وحی به تو تکلیف نکردیم، و ما اجرا کننده امور و ایجاد کننده آنها هستیم.
آیه 21: ان الذین یکفرون بآیات الله و یتقلون النبیین بغیر حق و یقتلون الذین یأمرون بالقسط من الناس فبشرهم بعذاب الیم
فایل ورد 132 ص
دانلود تحقیق قرآن، کلام جاودانگی
دسته بندی | معارف اسلامی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 38 کیلو بایت |
تعداد صفحات | 60 |
چکیده مطلب:
دربارة قرآن کتابهای زیادی نوشته شده است. محققین و نویسندگان قرآن را از جنبه های مختلف اجتماعی، سیاسی، اخلاقی، ادبی و ... مورد بررسی قرار داده اند و هر یک از زاویه و یا زوایایی به قرآن نگریسته و هر کدام از آنها نکات جالبی را از قرآن به دست دادهاند.
این مجموعه به اطلاعاتی جالب و خواندنی درباره قرآن مجید این کتاب آسمانی ما مسلمانان و معجزه جاودانی رسول اکرم اشاره می کند. مطالبی که هر کس دوست دارد به عنوان علوم قرآنی از آن مطلع باشد، البته گمان نکنید تمام نکات جالب قرآن در این تحقیق آورده شده است، بلکه باید عرض نمایم مطالب این جزوه قطره ای از دریای بیکران قرآن می باشد. همانگونه که نمی توان سر عالم هستی و سیر حیات در آن را در کتابی توصیف نمود، عظمت قرآن را نیز نمی توان در کتابی باز نوشت، مضاف بر این که با دانش کمی که بیشر دارد چگونه می تواند به رموز عالم هستی و همچنین به تمام رموز و نکات قرآن پی ببرد و آن را بازگو نماید؟
مقدمه
قرآن کتاب هدایت و انسان سازی و برنامه زندگی انسان و به ویژه یک مسلمان است. شایسته است از سنین کودکی و نوجوانی، زمینه های آشنایی و بهره وری از آن را برای تمامی انسانهای جامعه فراهم آوریم. دانش آموزان باید علاوه بر یادگیری قرائت قرآن که در دروس تعلیمات دینی و قرآن می آموزند، به صورتهای گوناگون با کتاب خدا آشنا و مأنوس گردند. برای این منظور لازم است، زمینه هایی فراهم آوریم که همراه با درک عظمت این کتاب الهی، بیاموزند که این کتاب باید به عنوان معلم و راهنمای صدیق و همیشگی در زندگیشان حضور داشته باشد.
این جزوه در واقع برای رسیدن به هدف فوق یعنی شناساندن قرآن به نوجوانان و جوانان تهیه شده است. به طور کلی اهم اطلاعات مقدماتی را که شایسته است، یک مسلمان از کتاب دینی و الهی خود داشته باشد را در اختیار شما عزیزان قرار می دهد و باشد که انس با قرآن ، مقدمات حرکت و هدایت آدمی را در صراط مستقیم،دوری از رذائل و آلودگی ها، شکوفا شدن استعدادهای عالیة روحی و ملکوتی و رسیدن به مرحلة کمال انسانی را آسان سازد.
پس شایسته است که دقیقه ای را فرو نگذاریم و از این سرچشمه پاک و گوارای الهی دل و جان خویش را سیراب نماییم.
امید است با مطالعة این تحقیق ، اطلاعات سودمندی را در زمینة قرآن به دست آورید و آغازی باشد برای مطالعه، درک و شناخت و عمل به دستورات قرآن.
فصل اول
قرآن به چه معنی است؟
قرآن در اصل به معنی خواندن است. پس قرآن کتابی خواندنی است باید آن را خواند و در معنایش دقت و تدبیر نمود. بعضی ها در اصل به معنی جمع گرفته اند که اصل (قرءَ ) به معنی جمع است در این صورت می توانند بگویند قرآن یعنی جامع حقایق و فرموده های الهی و نیز گفته اند از آن جهت قرآن نامیده می شود که سوره ها را جمع نموده آنها را به یکدیگر میپیوندد.
قرآن شناسی :
بدون تردید قرآن بزرگترین و آخرین کتاب آسمانی است که بر پیامبر اکرم اسلام، خاتم پیامبران حضرت محمدبن عبدالله (ص) نازل شده است. و بدون تردید وقتی ما می توانیم از قرآن که بزرگترین و عمیقترین کتاب انسان سازی است بهره مند شویم که آن را بشناسیم، و بهترین راه شناخت، آن است که موضوعات آن را جدا جدا مورد بررسی قرار دهیم و با تجزیه و تحلیل عمیق، به اهداف آن دست یابیم. هدف اصلی قرآن، هدایت بیشر به سوی تکامل است، هدایتی که در پرتو آن، رحمت همه جانبه مادی و معنوی برای انسانهای با ایمان به دست می آید، چنانکه در آیه 57 سوره یونس می خوانیم:
یا ایها الناس قد قائتکم موعظه من ربکم و شفاء لما فی الصدور و هدی و رحمه للمؤمنین ؛ ای مردم! اندرزی از طرف پروردگارتان برای شما آمده است، و درمانی برای آنچه در سینه ها است (شفای دلهای شما) و هدایت و رحمتی است برای انسانهای با ایمان.
در این آیه ، قرآن بعنوان موعظه (نمر کننده مزرعه دل برای کشت بذرهای معنوی) و شفاء و درمان بیماریهای معنوی، و مایه هدایت به راه راست،و سرانجام، رحمت همه جانبه برای انسانها معرفی شده است.
بنابراین قرآن را باید به این عنوان بشناسیم و بپذیریم که یک کتاب کامل انسان سازی است و آنچه در قرآن آمده،همه به نحوی انسانها را به سوی هدایت راهنمایی می کند. تمام آیات، جمله ها و واژه های آن در مسیر هدایت و ساختن انسان کامل به کار رفته است، و از آغاز تا انجام آن، کلمه ای نمی یابیم که در راستای هدایت و انسان سازی نباشد. از سوی دیگر قرآن در مسأله هدایت،یک کتاب کامل است و هیچگونه نقصی در آن نیست. همة ریشه ها، عوامل، زمینه ها ، انگیزه ها و نتایج درخشان سعادت و هدایت را بیان کرده است.
موضوعات متنوع در قرآن:
از آنجا که انسان دارای ابعاد گوناگون است، راههای هدایت او نیز متنوع بوده و ابعاد گوناگون دارد. بر همین اساس کتابی که به عنوان هدایت کامل انسان وضع میشود، باید از همة ابعاد انسان سازی بهره مند باشد.
قرآن یک چنین کتابی است. عوامل و راههای گوناگون هدایت،از عقاید و معارف و اصول و فروع گرفته تا اخلاق و ارزشهای مختلف زندگی را با بهترین بیان شرح داده است و در این راستا از هیچ عامل و قالب سازندگی فروگذار ننموده است از جمله، ارزشها و ضد ارزشها را در قالب داستان، تعیین نموده است.
طبیعتاً یک کتاب کامل انسان سازی نیز باید اینگونه باشد، از یک سو نیروی فکر و اندیشه را بپروراند و از سوی دیگر عواطف و احساسات را حرکت بخشد و در آخر راهکارهای صحیح و بهینهه را ارائه دهد و همچون دریای ژرفی باشد که دارای همه گونه ذخایر و گنجینه است.
قرآن دارای چنین ویژگیهایی است چنانکه امیر مؤمنان علی (ع) میفرمایند:
همانا قرآن دارای ظاهری زیبا و شگفت انگیز، و باطنی پرمایه و عمیق است. نکات شگفت آور آن فانی نگردد، و اسرار نهفته آن پایان نیابد، و هرگز تاریکیهای (جهل و گمراهی) جز در پرتو آن، برطرف نخواهد شد.
و در مورد دیگر می فرماید:
خداوند سبحان هیچکس را به مطالبی مانند آنچه در قرآن آمده، موعظه نفرموده است. زیرا قرآن رشته محکم خدا و وسیله امین او است. بهار دلها و چشمه های دانش در قرآن است، برای قلب و دل جلاء و درخششی جز قرآن نتوان یافت.
نقش داستان ها در سازندگی انسان
یکی از بخش هام مهم قرآن، داستانهای پیامبران و پیشینیان و حوادث عصر نزول قرآن است، به طوری که قسمت بسیار مهم قرآن به بیان سرگذشت پیشینیان اختصاص یافته است، چرا که:
تاریخ حقیقی – دور از خرافات و هر گونه دروغ همچون آیینه صافی است که زشت و زیبا را نشان می دهد، کامیابی ها و ناکامی ها و عوامل و نتایج آنها را ، و به طور خلاصه تمام قامت جوامع انسانی را منعکس می نماید.
تاریخ؛ آزمایشگاه مسایل گوناگون است. چرا که آنچه را انسان در ذهن خود با دلایل عقلی ترسیم می کند، آن را در صفحه تاریخ به صورت عینی می یابد و هیچ چیزی مانند تاریخ، نشانگر واقعیات زندگی به طور ملموس نیست.
داستانهای حقیقی، همان فرازهای تاریخ است. تاریخ مجموعه ای از ارزشمندترین تجربیات پیشینیان را برای ما به ارمغان می آورد و به همین دلیل می تواند نقش سازنده و بسیار اثربخشی در تربیت انسانها داشته باشد.
تاریخ یکی از منابع بزرگ معرفت و شناخت است.
اهمیت تاریخ از این نظر است که کمتر حادثه ای را در زندگی امروز میتوان یافت که نمونه هایی از آن در گذشته نباشد، زیرا تاریخ همواره تکرار می شود و سعادت و شقاوت را به روشنی نشان میدهد.
قرآن که یک کتاب کامل تربیتی است، از تاریخ زندگی پیشینیان، که وسیلة مهم هدایت است،حداکثر استفاده را می نماید، و با نشان دادن الگوها ، در اعماق عواطف نفوذ می کند و موجب تغییر و تحول می شود.
قابل توجه اینکه: داستانهای قرآن، در هر مورد، از بهترین نمونه ها استفاده کرده، و ریشه ها و عوامل و نتایج را همراه خود بیان نموده است و در نتیجه عالیترین درسهای ملموس و روشن را می آموزد.
هدف قرآن از ذکر داستان ها، داستان سرایی و سرگرمی نیست، بلکه از جاذبة داستان که دارای کشش ویژه ای است استفاده کرده، تا اندیشه ها را بارور سازد و موجب عبرت و تحول گردد.
فصل دوم
مبدأ و منشأ نزول قرآن
خداوند در آیاتی از کتاب خود، اصل نزول قرآن و مبدأ نزول آن را که همان اسمهای نیکوی الهی است بیان فرموده که بخش عمدهی این آیات به هفت سوره ای گفته می شود که در آغاز آنها حروف مقطعهی «حم» آمده باشد. این شروع مشترک،نشانگر مضمون مشترک و هدف ویژه ای است که این سوره ها دارند. سرآغاز این سوره ها ،بیان تنزل وحی ،دریافت وحی و محتوای اجتمالی وحی است.
افزون بر این هفت سوره، در سوره های دیگر مانند «واقعه» ، «آل عمران» و «علق» نیز به مسئلهی منشأ و مبدأ نزول قرآن اشاره شده است که نخست به ذکر آیات کریمهی آن سورهها میپردازیم.
آمدن اسمهای نیکوی الهی در آیات قرآن کریم،براساس ارتباط موضوع مطرح شده با آن «اسم » است. اگر در آیه ای «الرحمن الرحیم» آمده و در آیهی دیگر ، «شدید العقاب» «مجازات او شدید است» به دلیل تناسب آن آیات باهر یک از این «اسم های نیکو» است.
در این آیات کریمه، پیش از بیان نزول قرآن، دو اسم «حی» و «قیوم» برای خداوند که نازل کنندهی قرآن است آمده و اشاره به این دارد که نزول قرآن کریم، از مبدأ «زنده و پایدار» است و می فرماید: آن خدایی که زنده و پایدار است و هیچ معبودی نیست مگر او، قرآن و کتاب خویش را در معیت و مصاحبت حق بر تو نازل نمود.
2- فرود آمده از طرف خدای «رب العالمین»
خدای سبحان در سورهی «واقعه» نزول قرآن را از ساحت «رب العالمین» بیان فرموده است: «أنه لقرآن کریم × فی کتاب مکنون × لا یمسه الا المطهرون × تنزیل من رب العالمین » [2]. اگر مقصود از «عالمین» در این آیه، جهانها و عالم ها باشد، معنای این آیهی کریمه آن است که قرآن از سوی پروردگار جهانها و عوالم نازل شده و به همین دلیل، هماهنگ با تکوین و عوامل هستی است. و اگر مقصود از «عالمین»، جهانیان باشد؛ چنانکه در سوره «فرقان» آمده: «تبارک الذی نزل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیراً » [3]، در این صورت، معنای آیه این می شود که قرآن کریم ،از سوی پروردگار جهانیان نازل شده و از این رو برآورندهی نیازهای همهی انسانها در همهی عصرهاست و فطرت آنان را شکوفا می سازد.
جایگاه نزول قرآن
در سورهی «علق » و در آغاز بعثت و رسالت رسول اکرم (ص) چنین آمده است: «اقرأ باسم ربک الذی خلق × خلق الإنسان من علق × اقرأ و ربک الأکرم × الذی علم بالقلم × علم بالإنسان ما لم یعلم». [4].
در این آیات کریمه مبدأ و جایگاه نزول قرآن، خدای «معلم» و «أکرم» معرفی شده و میفرماید: ای رسول ما ! قرآن را به نام پروردگارت که آفرینندهی عالم است،قرائت کن؛ خدایی که آدمی را از خون بسته آفرید؛ بخوان قرآن را که پروردگار تو کریمترین کریمان است؛ خدایی که بشر را علم نوشتن با قلم آموخت و به آدم آنچه را که نمی دانست، به الهام خود تعلیم داد.
خدای سبحان در آیات دیگری از کتاب خود، فرشتگان حامل قرآن را «کرام برره» معرفی مینماید: «فی صحف مکرمه
موفوعه مطهره × بأیدی سفره × کرام برره» [5].
آیات الهی،در صفحات مکرم نگاشته شده است؛ صفحاتی بلند مرتبه و پاک و منزه که در دست سفیران حق و ملائکهی مقرب و عالی رتبه، و با حسن و کرامتند.
در آیه ای دیگر، قرآن کریم را گفتهی رسول کریم می خواند که : «أنه لقول رسول کریم» [6] و در سورهی «واقعه» خود قرآن را به وصف «کریم» ستوده، می فرمادی: «أنه لقرآن کریم × فی کتاب مکنون». [7].
4- فرود آمده از طرف خدای رحمان رحیم «بخشنده و مهربان»
در سوره «فصلت» که یکی از حوامیم هفتگانه (حوامیم سوره هایی که با حا و میم شروع شدند) است فرمود : «حم × تنزل من الرحمن الرحیم» [8]؛ یعنی این کتاب، از رحمت رحمانی حق نشأت و سرچشمه گرفته و از رحمت رحیمیه خداوند تنزل یافته است. مقصود از این رحمت، رحمت عاطفی نیست؛ زیرا آن رحمت، به دلیل انفعالی بودنش ملازم با نقص است چه اینکه به جهت عاطفی بودن ، نیاز به چیزی دارد که عاطفه برانگیز باشد و احساسات و عاطفه های شخص را برانگیزد و او را به رحمت وادار نماید.
منظور از رحمت در این آیهی کریمه و در اسمهای نیکوی الهی، رحمتی است که نقص موجودات را به کمال، ترمیم می کند و ناقص را از طریق هدایت. به کمال خویش واصل می سازد و این رحمت، رحمتی ابتدایی و غیر انفعالی است؛ رحمتی که پیش از خلقت بوده و سبب خلقت است؛ چنانکه به جهت کامل ساختن مخلوق، همراه آن و پس از آن نیز خواهد بود. در بحثهای آینده روشن خواهد شد که هنگام اجتماع دو اسم از اسمهای نیکو الهی مانند حی و قیوم و رحمان و رحیم ، ترکیب و با هم بودن آن اسمهای نیکو و ترکیب آن صفات عالی، سهم مؤثری در تنزل قرآن دارد.
5- فرود آمده از طرف خدای مبارک
در سورهی «دخان» که یکی دیگر از حوامیم هفت گانه است می فرماید: «حم × والکتاب المبین × انا انزلناه فی لیله مبارکه » [9]و سپس می فرماید : «امراً من عندنا أنا کنا مرسلین».[10].
فایل ورد 60 ص
دانلود تحقیق اندیشه سیاسی بنیان گذار انقلاب اسلامی
دسته بندی | معارف اسلامی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 40 کیلو بایت |
تعداد صفحات | 43 |
نقش مردم در حکومت اسلامی
از جمله مباحث مهم در مقوله حکومت دینی، نقش مردم در حکومت اسلامی است. تبیین دقیق این موضوع و تعیین شایسته جایگاه مردم در حکومت اسلامی، در عصر تبلیغ ایدئولوژیهای مردمسالار و طرح حاکمیت بلامنازع نظامهای به اصطلاح دموکراتیک در جهان، وظیفه خطیر اندیشمندان اسلامی است.
سؤال اساسی در این زمینه این است که چه رابطهای بین خواست و نظر مردم و حاکمیت وجود دارد؟ آیا آرای مردم در مشروعیت بخشیدن به نظام دخیل است؟ آیا بدون خواست و اراده ملت میتوان حکومت اسلامی تشکیل داد؟... و سؤالات دیگر که با توجه به تشکیل اولین حکومت اسلامی در عصر جدید - که همانا نظام جمهوری اسلامی باشد - بیش از پیش مطرح گردیده است.
استاد شهید مرتضی مطهری در ذیل تبیین چگونگی رشد و شکلگیری سکولاریسم در غرب چنین میگوید:
احتیاجات بشر در آب و نان و جامه و خانه خلاصه نمیشود، یک اسب و یا یک کبوتر را میتوان با سیر نگهداشتن و فراهم کردن وسیله آسایش تن، راضی نگهداشت ولی برای جلب رضایت انسان؛ عوامل درونی به همان اندازه میتواند مؤثر باشد که عوامل جسمانی. حکومتها ممکن است از نظر تأمین حوایج مادی مردم، یکسان عمل کنند، در عین حال از نظر جلب و تصمیم رضایت عمومی یکسان نتیجه نگیرند، بدان جهت که یکی از آنها حوائج روانی اجتماعی را بر میآورد و دیگری برنمیآورد.
یکی از چیزهایی که رضایت عموم بدان بستگی دارد اینست که حکومت با چه دیدهای به توده مردم و به خودش نگاه میکند؟ با این چشم که آنها برده و مملوک و خود مالک و صاحب اختیار است؟ یا با این چشم که آنها صاحب حقاند و خود تنها وکیل و امین و نماینده است؟ در صورت اول هر خدمتی انجام دهد از نوع تیماری است که مالک یک حیوان برای حیوان خویش، انجام میدهد و در صورت دوم از نوع خدمتی است که یک امین صالح انجام میدهد. اعتراف حکومت به حقوق واقعی مردم و احتراز از هر نوع عملی که مشعر بر نفی حق حاکمیت آنها باشد، از شرایط اولیه جلب رضا و اطمینان آنان است.
در قرون جدید، چنانکه میدانیم، نهضتی بر ضد مذهب در اروپا بر پا شد و کم و بیش دامنهاش به بیرون دنیای مسیحیت کشیده شد، گرایش این نهضت به طرف مادیگری بود. وقتی که علل و ریشههای این امر را جستجو میکنیم میبینیم یکی از آنها نارسایی مفاهیم کلیسایی، از نظر حقوق سیاسی است. در باب کلیسا و همچنین برخی فیلسوفان اروپایی، برخی پیوند تصنعی میان اعتقاد به خدا از یک طرف و سلب حقوق سیاسی و تثبیت حکومتهای استبدادی از طرف دیگر، برقرار کردند. طبعاً نوعی ارتباط مثبت میان دموکراسی و حکومت مردم بر مردم و بیخدایی فرض شد. چنین فرض شد که یا باید خدا را بپذیریم و حق حکومت را از طرف او تفویض شده به افراد معینی که هیچ نوع امتیاز روشنی ندارند تلقی کنیم و یا خدا را نفی کنیم تا بتوانیم خود را ذی حق بدانیم.
از نظر روانشناسی مذهبی، یکی از موجبات عقبگرد مذهبی، این است که اولیاء مذهب میان مذهب و یک نیاز طبیعی، تضاد برقرار کنند، مخصوصاً هنگامی که آن نیاز در سطح افکار عمومی ظاهر شود. درست در مرحلهای که استبدادها و اختناقها در اروپا به اوج خود رسیده بود و مردم تشنه این اندیشه بودند که حق حاکمیت از آن مردم است، کلیسا یا طرفداران کلیسا و با اتکاء به افکار کلیسا، این فکر عرضه شد که مردم در زمینه حکومت، فقط تکلیف و وظیفه دارند نه حق، همین کافی بود که تشنگان آزادی و دموکراسی و حکومت را برضد کلیسا، بلکه بر ضد دین و خدا بطور کلی برانگیزد»[1]
اما آنچه در مورد اسلام صدق میکند تفاوت ساختاری با آنچه در مسیحیت اتفاق افتاده است دارد. با مراجعه به متون دینی و تبینی که از حکومت در اسلام شده است، نه تنها حق مردم در برابر حق حاکم و حق خدا قرار نگرفته است، بلکه حقیقت این است که ایمان به خداوند از طرفی زیربنای اندیشه عدالت و حقوق ذاتی مردم است و تنها با اصل قبول وجود خداوند است که میتوان وجود حقوق ذاتی و عدالت واقعی را به عنوان دو حقیقت مستقل از فرضیهها و قراردادها پذیرفت، و از طرف دیگر بهترین ضامن اجرای آنهاست.
در خطبه 207 نهج البلاغه حضرت امیرالمؤمنین (ع) چنین میفرمایند:
« اما بعد فقد جعل اللَّه لی علیکم حقا بولایة امرکم ولکم علی من الحق مثل الذی لی علیکم و الحق اوسع الاشیاء فی التواصف و اضیقها فی التناصف، لایجری لاحد الا جری علیه و لایجری علیه الا جری له »
خداوند برای من به موجب اینکه ولی امر و حکمران شما هستم حقی بر شما قرار داده است و برای شما نیز بر من همان اندازه حق است که از من بر شما. همانا حق برای گفتن، وسیعترین میدانها و برای عمل کردن و انصاف دادن، تنگترین میدانهاست. حق به سود کسی جریان نمییابد مگر آنکه به زیان او نیز جاری میگردد و حقی از دیگران برعهدهاش ثابت میشود، و بر زیان کسی جاری نمیشود و کسی را متعهد نمیکند، مگر اینکه به سود او نیز جاری میگردد و دیگران را درباره او متعهد میکند.
چنانکه ملاحظه میفرمایید، در این بیان همه سخن از خداست و حق و عدالت و تکلیف و وظیفه، اما نه به این شکل که خداوند به بعضی از افراد مردم فقط حق اعطاء فرموده است و آنها را تنها در برابر خود مسؤول قرار داده است و برخی دیگر را از حقوق محروم کرده، آنان را در مقابل خودش و صاحبان حقوق، بی حد و نهایت مسؤول قرار داده است و در نتیجه عدالت و ظلم میان حاکم و محکوم مفهوم ندارد.»[2]
همانطور که در فصل اول از بخش دوم، در باب نیاز آدمی به مکتب و نظام سیاسی امت و امامت در اسلام بیان شده است، "امت اسلامی"؛ جامعهای است که با ایمان آگاهانه و آزادانه به مکتب در تلاش برای تحقق برنامههای آن برآمده و در مقابل، مکتب - که همانا اسلام باشد - متضمن رساندن "امت" به سعادت و کمال است. در چنین نظامی حرکت از مردم آغاز میشود، این ملت است که مکتب را برمیگزیند[3]و دستورات و فرامین آن را ملاک و معیار عمل قرار میدهد.
بعد از این انتخاب است که با مراجعه به مکتب، ویژگیها و خصوصیات رهبر جامعه مشخص میشود و هر فردی که ویژگیها و ملاکهای مکتبی در او جمع شده باشد از جانب مردم شناخته میشود. در حقیقت میتوان گفت که در این نظام امام و رهبر مشروعیت (به معنای حق حاکمیت) خود را از مکتب میگیرد، مکتبی که مردم آن را آگاهانه و از روی اختیار برگزیدهاند. در اینباره استاد مطهری چنین میگوید:
ولایت فقیه، یک ولایت ایدئولوژیکی است و اساساً فقیه را خود مردم انتخاب میکنند و این امر عین دموکراسی است. اگر انتخاب فقیه انتصابی بوده و هر فقیهی، فقیه بعد از خود را تعیین میکرد، جا داشت که بگوئیم این امر، خلاف دموکراسی است، اما مرجع را به عنوان کسی که در این مکتب صاحبنظر است خود مردم انتخاب میکنند. حق شرعی امام از وابستگی قاطع مردم به اسلام به عنوان یک مکتب و یک ایدئولوژی ناشی میشود، و مردم تأیید میکنند که او مقام صلاحیتداری است که میتواند، قابلیت اشخاص را از جهت انجام وظایف اسلامی تشخیص دهد. در حقیقت، حق شرعی و ولایت شرعی، یعنی "مهر ایدئولوژی مردم"».[4]
در ادامه باید گفت که مقامها و مناصب دوگونهاند: یکی مقامهایی که بوسیله یک عمل ارتباطی، یک عامل خارجی تحقق پیدا میکند، مثل ریاست یک اداره که با عمل "نصب" از طرف مافوق انجام میشود، یا وکالت مجلس که با عمل "انتخاب" و اخذ آرای اکثریت تحقق مییابد. در اینجا راه دیگری وجود ندارد، زیرا اصولا" مقام ریاست یا وکالت مقامی است که با این عمل انتخاب یا انتصاب وجود پیدا میکند و اگر این دو عمل نباشد، این دو مقام برای رئیس یا وکیل نخواهد بود.
اما نوع دیگری از درجات و مقامات در انسانها وجود دارد که نه با انتصاب تحقق پیدا میکند و نه با انتخاب و نه مفهوم کاندیداتوری دربارهاش صادق است، زیرا در هر یک از این اشکال، "تعیین" منشاء اعطای قدرت و تعیین حق، در خارج از شخص است، درنصب؛ از بالا، در دموکراسی؛ از پایین (مردم)، و در وراثت؛ از پدر، اما در این مورد، منشاء خود شخص است.
مثلا": یک نابغه، یک پارسا، یک شاعر یا نویسنده، یک مخترع یا مکتشف بزرگ، یک ایدئولوگ یا صاحب مکتب و یا یک قهرمان ورزشی ... صفات جزء ذات او است، نه با انتخاب تعیین میشود و تحقق پیدا میکند و نه با انتصاب و نه کاندیدا شدن دربارهاش معنی دارد. اگر منصوب بشود یا نشود، اگر انتخاب بشود از طرف مردم یا نشود و یا هر دو بشود یا هیچکدام نشود، این شخص نابغه است، ولو هیچ کسی از مردم دنیا به نبوغ او پی نبرده باشند و هیچ فردی یا مقامی او را تأیید نکرد ه باشد، او را به این مقام منصوب نکرده باشد.[5]
در اینجا مسأله اصلی "تشخیص" شرایط است نه "تخصیص" آن، زیرا که شرایط رهبری و امام ذاتی و درونی آن است نه اعطایی و بیرونی. و این وظیفهایست که از جانب مکتب بر عهده ملت واگذار شده است تا رهبر و امام را مطابق شرایط مشخص شده بیابند و هدایت و رهبری او را بپذیرند. در مقاطعی این تشخیص آسان بوده و امت یکپارچه و متحدالقول رهبر و امام را تعیین میکنند (مانند آنچه در مورد رهبر کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام(ره) بوقوع پیوست) و گاه تشخیص آن نیازمند کارشناس و متخصص است که در آنجا کارشناسان امین و منتخب مردم(خبرگان) چنین وظیفهای را برعهده میگیرند.
در یک جمع بندی نقش مردم را در حکومت اسلامی به شرح زیر میتوان بیان کرد:
1- حق انتخاب آگاهانه و آزادانه مکتب اسلام.
2- تعهد عمل به فرامین مکتب در قبال رسیدن به سعادت در سایه عمل به رهنمودهای مکتب اسلام.
3- مسؤولیت خطیر تشخیص "امام" با ویژگیهایی که مکتب معین نموده، بطور مستقیم یا بواسطه خبرگان امین.
4- ادای حقوق امام و حاکم اسلامی در ازای ادای حقوق متقابل مردم توسط امام.
5- نظارت برعملکرد حاکم اسلامی مبنی بر حسن اجرای فرامین مکتبی بطورمستقیم یا بواسطه خبرگان امین.
و پایان سخن فرازی از کلام امیرمؤمنان(ع) که فرمودهاند:
« بزرگترین این حقوق متقابل، حق حکومت بر مردم و حق مردم بر حکومت است. فریضه الهی است که برای همه، بر همه حقوقی مقرر فرموده، این حقوق را مایه انتظام روابط مردم و عزت دین آنان قرار داده است. مردم هرگز روی صلاح و شایستگی نخواهند دید مگر حکومتشان صالح باشد و حکومتها هرگز به صلاح نخواهند آمد مگر توده ملت به حقوق حکومت وفادار باشند و حکومت حقوق مردم را ادا کند، آن وقت است که «حق» در اجتماع محترم و حاکم خواهد شد؛ آن وقت است که ارکان دین بپا خواهد خاست؛ آن وقت است که نشانهها و علائم عدل بدون هیچگونه انحرافی ظاهر خواهد شد، و آن وقت است که سنتها در مجرای خود قرار خواهد گرفت و محیط و زمانه محبوب و دوست داشتنی میشود و دشمن از طمع بستن به چنین اجتماع محکم و استواری مأیوس خواهد شد»[6].
نقش روحانیت در انقلاب اسلامی :
برای اینکه ما در اینجا نقش روحانیت را در انقلاب اسلامی مورد بررسی و توجه بیشتری قرار دهیم سزاوار است تحت دو مبحث آن را مطرح نماییم.
1- مرتضی مطهری، سیری در نهجالبلاغه، چاپ نوزدهم تهران: صدرا دی 1378)، صص 133-135.
2- مرتضی مطهری، همان، صص 139-140.
3- در انقلاب اسلامی نیز این ملت بودند که آزادانه و آگاهانه، حاکمیت نظام جمهوری اسلامی را از طریق رفراندم و قبل از آن در شعارهایشان برگزیدند.
4- مرتضی مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، تهران: صدرا بیتا، ص 86
5- علی شریعتی، مجموعه آثار، ج 26 چاپ پنجم تهران: نشر آزمون 1371 ص 576.
6- نهجالبلاغه، خطبه 207
فایل ورد 43 ص
دانلود تحقیق تعریف و اثبات عصمت پیامبران و امامان
دسته بندی | معارف اسلامی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 38 کیلو بایت |
تعداد صفحات | 51 |
عصمت پیامبران و امامان دوازده گانه ، رکن رکین تفکر شیعه و از ضروریات این مذهب است . در تعریف عصمت بین عالمان شیعه اختلافاتی وجود دارد ، اما نوع ادله ای که برای اثبات ضرورت عصمت پیامبران و امامان میآورند ، ناخودآگاه آنان را به تعریف واحدی از عصمت میرساند که در آن ، مصونیت از هر گونه گناه ، خطا و لغزش(بزرگ یا کوچک، عمدی یا سهوی) و در تمام عرصه های مختلف زندگی فردی و اجتماعی مندرج میباشد .
از دیدگاه آقای مصباح یزدی :
منظور از معصوم بودن پیامبران یا بعضی دیگر از انسانها تنها عدم ارتکاب گناه نیست ، زیرا ممکن است یک فرد عادی هم مرتکب گناهی نشود ….بلکه منظور این است که شخص ، دارای ملکه نفسانی نیرومندی باشد که در سخت ترین شرایط هم او را از ارتکاب گناه باز دارد . ملکهای که از آگاهی کامل و دائم به زشتی گناه و اراده قوی بر مهار کردن تمایلات نفسانی حاصل میگردد . و چون چنین ملکهای با عنایت خاص الهی تحقق مییابد، فاعلیت آن به خدای متعال نسبت داده میشود.[1]
منظور از گناه که شخص معصوم مصونیت از ارتکاب آن دارد، عملی است که در لسان فقه، حرام نامیده میشود و همچنین ترک عملی است که در لسان فقه واجب شمرده میشود.[2]
از دیدگاه آقای جعفر سبحانی :
عصمت به معنی مصونیت بوده و در باب نبوت دارای مراتب زیر است :
الف . عصمت در مقام دریافت ، حفظ و ابلاغ وحی
ب . عصمت از معصیت و گناه
ج . عصمت از خطا و اشتباه در امور فردی و اجتماعی .[3]
البته مصونیت از خطا در « مسائل عادی زندگی » ، « داوری در منازعات » ،« تشخیص موضوعات احکام دینی » و حتی مصونیت از « برخی بیماریهای جسمی… که مایه تنفر و انزجار مردم میگردد » نیز از دیدگاه آقای سبحانی در تعریف عصمت گنجانده شده است .
از دیدگاه آقای ابراهیم امینی :
« عصمت عبارت است از یک نیروی فوق العاده باطنی و یک صفت نیرومند نفسانی که در اثر مشاهده حقیقت جهان هستی و رویت ملکوت و باطن عالم وجود حاصل میشود. این نیروی فوق العاده غیبی در هرکسی وجود پیدا کرد از مطلق خطا و گناه معصوم خواهد بود و از جهات مختلف بیمه شده است :
4- در مقام عمل از لغزشهای عمدی و سهوی مصونیت دارد . هرگز گناه نمیکند و احتمال خطا و گناه درباره اش صفر است.»[4]
دیدیم که از نظر آقایان امینی و سبحانی ، عصمت عبارتست از مصونیت از هر گونه گناه و خطا و لغزش ( چه عمدی و چه سهوی) و در تمام عرصههای زندگی فردی و اجتماعی ، اما از نظر آقای مصباح یزدی ، عصمت فقط به معنی مصونیت از ارتکاب گناه است ، آن هم گناهی که در لسان فقه گناه شمرده شود نه هرگونه گناهی . در ضمن از نظر قاطبه علمای شیعه پیامبران و امامان ، از همان آغاز زندگی ( یعنی تولد وطفولیت ) تا آخر عمر معصوم هستند، نه اینکه بعد از نبوت یا امامت معصوم شوند . پس به طور خلاصه نظریه عصمت از دیدگاه شیعه چنین است :
« پیامبران و امامان دوازدهگانه ، در تمام طول عمر معصوم هستند .»
ادله عقلی عصمت پیامبران ( و امامان )
دراینجا به چند نمونه از ادله عقلی شیعه که در آنها سعی شده است تا ضرورت عقلی عصمت پیامبران اثبات شود ، اشاره میکنیم و به نقد آنها میپردازیم .
دلیل اول « پیامبران الهی در عمل به احکام شریعت ، از هر گونه گناه و لغزش مصونیت دارند و اصولا هدف از بعثت پیامبران در صورتی تحقق میپذیرد که آنان از چنین مصونیتی برخوردار باشند . زیرا اگر آنان به احکام الهی که خود ابلاغ میکنند دقیقا پایبند نباشند ، اعتماد به صدق گفتار آنها از میان میرود و در نتیجه هدف نبوت تحقق نمییابد .» [5]
« عصمت برای پیامبران لازم است تا وثوق به گفتار آنها حاصل شود و غرض از نبوت تحقق یابد»[6]
دلیل فوق از جهات گوناگون قابل خدشه است که به چند مورد آن اشاره میکنیم:
5- و آخرین اشکال این است که اگر دلیل مذکور درست باشد ، لازم میآید که عصمت را نه تنها در پیامبران ( وامامان ) بلکه در عالمان ، مجتهدان ، قضات ، فرماندهان نظامی، زمامداران و هر انسانی که مقام یا شغل مهم و حساسی دارد نیز شرط بدانیم . چرا که با همین روش میتوان چنین استدلال کرد که اگر مجتهد معصوم نباشد ، مردم نمیتوانند به او اعتماد کنند و زمام امور آخرت خود را با تقلید از او به دست او بسپارند . همین طور اگر قاضی معصوم نباشد ،مردم نمیتوانند به او اعتماد کنند و در منازعات و اختلاقاتی که جان و مال و آبرو و حیثیت آنها در خطر است ، به او رجوع کنند . پس ضرورت دارد که قاضی هم معصوم باشد! و حتی شهود نیز باید معصوم باشند ، چرا که اگر معصوم نباشند نمیتوان به صدق گفتار آنان وثوق پیدا کرد و میدانیم که شهادت دروغ آنها ممکن است جان و مال و حیثیت و آبروی انسانهای بی گناهی را به خطر اندازد و این در منازعات کلان و درسطوح بالای حکومت و جامعه آشکارتر میشود . زیرا ممکن است قضاوت غلط و ناعادلانة قاضی و شهادت دروغ شاهدان ، ضربه بزرگی به حکومت و جامعه بزند و چوب این گناه را میلیونها انسان بیگناه و مظلوم بخورند . ممکن است در مورد شرط عصمت در مجتهدین و مراجع تقلید بگویید که امامان معصوم در احادیث و روایاتی به ما دستور دادهاند که در زمان غیبت به مجتهدین رجوع کنیم . اما سؤال این است که اولاً چه کسانی این احادیث را برای ما نقل کردهاند ؟ لاجرم مستحضر هستید که ناقلان این احادیث ، همان فقیهان و مجتهدان هستند که همه غیر معصومند . حال چگونه میتوان به صدق گفتار آنها وثوق پیدا کرد ؟ مخصوصا اگر به این مطلب توجه کنیم که در این «ادعاها» آنان ذینفع هم هستند . پس بنا به منطق شیعه باید گفت : «عصمت در فقها لازم و ضروری است تا وثوق به گفتار آنها حاصل آید» ثانیا چگونه ممکن است امامان معصوم با دستورات خود ، قواعد عقلی و منطقی را نقض کنند!؟
دلیل دوم . هدف اصلی از بعثت ایشان ]پیامبران [راهنمایی بشر بسوی حقایق و وظایفی است که خدای تعالی برای انسانها تعیین فرموده است و ایشان در حقیقت نمایندگان الهی در میان بشر هستند، که باید دیگران را به راه راست هدایت کنند . حال اگر چنین نمایندگان و سفیرانی پای بند به دستورات الهی نباشند و خودشان بر خلاف محتوای رسالتشان عمل کنند ، مردم رفتار ایشان را بیانی مناقض با گفتارشان تلقی میکنند و دیگر به گفتارشان هم اعتماد لازم را پیدا نمیکنند و در نتیجه ، هدف از بعثت ایشان بطور کامل تحقق نخواهد یافت . پس حکمت و لطف الهی اقتضاء دارد که پیامبران ، افرادی پاک و معصوم از گناه باشند و حتی کار ناشایستهای از روی سهو و نسیان از ایشان سرنزند تا مردم گمان نکنند که ادعای سهو و نسیان را بهانهای برای ارتکاب گناه قرار دادهاند .»[7]
باز هم میگوییم اگر پیامبران خودشان «پای بند به دستورات الهی نباشند »،مردم دیگر به آنها اعتماد نخواهند کرد ، اما اگر پایبند باشند ولی در موارد استثنایی آن هم نه به صورت عمد، بلکه از روی سهو و نسیان پایشان بلغزد و مرتکب گناهی شوند لکن زود توبه و استغفار کرده و در تدارک جبران آن باشند ، مردم به هیچ وجه اعتمادشان را نسبت آنها از دست نمیدهند. این دلیل ( مانند دلیل قبل ) حداکثر چیزی را که میتواند اثبات کند این است که پیامبران وپیشوایان دین نباید افرادی لاابالی و بی قید و بند باشند، اما لا ابالی بودم نقیض عصمت نیست تا با رد آن ، ضرورتاً عصمت را نتیجه بگیریم بلکه ضد آن است و بین این دو ، شقوق دیگری هم وجود دارد که حداقل بعضی از این شقوق سلب کننده اعتماد مردم نسبت به پیامبران نمیشود . درمورد مصونیت از هر گونه سهو و نسیان هم داستان از همین قرار است .اگر سهو و نسیان به دفعات زیاد و به طور مکرر باعث انجام کارهای ناشایست شود، ممکن است سلب اعتماد مردم را به دنبال بیاورد . اما در موارد کم و استثنایی هیچگاه باعث سلب اعتماد مردم نمیشود. چرا که مردم پیامبر را بشری مانند خود میدانند و سهو و نسیان ( در حد متعارف ) را امری طبیعی قلمداد میکنند .
دلیل سوم .« ]پیامبران[ علاوه بر اینکه موظفند محتوای وحی و رسالت خود را به مردم ابلاغ کنند و راه درست را به ایشان نشان دهند ، همچنین وظیفه دارند که به تزکیه و تربیت مردم بپردازند و افراد مستعد را تا آخرین مرحله کمال انسانی برسانند . به دیگر سخن : ایشان علاوه بر وظیفة تعلیم و راهنمایی ، وظیفه تربیت و راهبری را نیز به عهده دارند، آن هم تربیتی همگانی که شامل مستعدترین و برجستهترین افراد جامعه نیز میشود و چنین مقامیدر خور کسانی است که به عالیترین مدارج کمال انسانی رسیده باشند و دارای کامل ترین ملکات نفسانی ( ملکه عصمت ) باشند.»
فایل ورد 51 ص